گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد پانزدهم
[سوره الأعراف ( 7): آیات 138 تا 154 ] ....



ص : 46
اشاره
صفحه 39 از 181
وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْ نامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَۀٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
138 ) إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 139 ) قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ ( 140 ) وَ إِذْ )
أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ( 141 ) وَ واعَدْنا
مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَۀً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ
( الْمُفْسِدِینَ ( 142
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا
تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَ عِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ( 143 ) قالَ یا مُوسی إِنِّی
اصْ طَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُ ذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ( 144 ) وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَ ۀً وَ
تَفْصِ یلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَ نِها سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ ( 145 ) سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی
الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِ ذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِ ذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ
بِأَنَّهُمْ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ( 146 ) وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ
(147)
( وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ ( 148
وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَ لُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 149 ) وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی
قَوْمِهِ غَضْ بانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَ ما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ
اسْتَضْ عَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ( 150 ) قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی
رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ( 151 ) إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّۀٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَ ذلِکَ نَجْزِي
( الْمُفْتَرِینَ ( 152
وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ( 153 ) وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ
( وَ فِی نُسْخَتِها هُديً وَ رَحْمَۀٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ( 154
، ص: 50
[سوره الأعراف ( 7): آیه 138 ] .... ص : 50
اشاره
وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْ نامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَۀٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ
(138)
ترجمه و شرح .... ص : 50
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان فرموده: پس از آنکه موسی کلیم علیه السّلام عصاي خود را به دریاي نیل زد چندین راه
گشوده شد دوازده قبیله بنی اسرائیل هر یک از راهی از دریاي نیل عبور کردند و سپس غرق شدند فرعون و لشگر او را در امواج
صفحه 40 از 181
سهمگین دریا مشاهده نمودند در سرزمین شرقی نیل گروهی را مشاهده کردند که بت را پرستش میکردند و بر حسب نقل قتاده
قبیلهاي از لخم که در واري ریف سکونت داشتند بتهایشان به هیئت گاو بود چون بنی اسرائیل بتهاي آنها را دیدند فریفته شده از
موسی کلیم درخواست نمودند براي آنها نیز بتی قرار دهد که پرستش نمایند مانند همان قبلیه و به نظر برخی گوساله پرستی بنی
اسرائیل با دیدن بتهاي همان قبیله آغاز شد لکن هفتاد نفري که موسی براي همراهی خود بسوي میقات برگزید و به کوه طور برد
آنها هرگز چنین درخواستی نداشتهاند. موسی کلیم در پاسخ آنها را توبیخ و سرزنش کرد که شما مردمی هستید که از نظر لجاج
هرگز راه سعادت را نمیپیمائید و خدا پرست نخواهید شد. اینک میفرماید: ، ص: 51
و ما بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم یعنی به عنایت و رعایت پروردگار از دریا گذشتند که گوئی خدا به ذاته با آنها بوده است و
چون به ساحل رسیدند مردمی را دیدند که در برابر بتها سر کرنش و تعظیم و پرستش فرود میآورند. بنی اسرائیل هم به موسی
گفتند همانطور که آنها را خدایانی است براي ما هم خدائی بر قرار کن که او را بپرستیم و یا بوسیله او به خداي بزرگ تقرّب
بجوئیم و شفاعت بخواهیم. موسی علیه السّلام به پاسخ آنها گفت:
شما مردمانی نادان میباشید و آنچه از صفات تقدیس و کمال براي خدایی ذو الجلال واجب است جاهل هستید و به حقیقت
توحید خالص و یکتا پرستی واقعی دانا نمیباشید زیرا خداي سبحان حاجتی به شفیع یا میانجی ندارد بلکه او از رگ وریدتان به
شما نزدیکتر است و بعلاوه شماها به حقیقت رسالت هم پی نبردهاید و جهل دارید و الّا چنین طلبی ناروا از من نمیکردید.
(138)
، ص: 52
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 52
چون به قومی بر گذشتند از عرب که به بت بودند شاغل روز و شب
یعکفون یعنی اقامت میکنند بر بتان بهر پرستش از پسند
گفتهاند آن بد تماثیل بقر که پرستیدند قومی بیخبر
مر به موسی قوم گفتند آن زمان بهر ما میساز تمثالی چنان
بر پرستش تا که داریم آن نگاه آنچنانکه هست ایشان را اله
(138)
، ص: 53
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 53
قوله تعالی: فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ عکوف و عطف یعنی ملازمت با تعظیم است. مفردات نوشته:
العکوف الاقبال علی الشییء و ملازمته علی سبیل التعظیم له. قاموس گفته: عکف علیه عکوفا: اقبل علیه مواظبا. این کلمه به معنی
حبس و منع نیز آمده است و اکثر موارد آن در قرآن مجید به معنی مواظبت و ملازمت است چنانکه در آیه 91 سوره طه میفرماید:
قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسی یعنی پیوسته ملازم گوساله خواهیم بود تا موسی پیش ما برگردد. و از این ماده
است: اعتکاف چنانکه در آیه 187 میفرماید: وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ. عاکف و معتکف کسی است که خود را به قصد
صفحه 41 از 181
عبادت در مسجد حبس کند و از آن بیرون نرود. و حد اقل آن سه روز است و از آن کمتر نمیشود ولی در کثرت حدّي ندارد اما
باید برابر هر دو روز، روز سوم را نیز تمام کند مثلا اگر پنج روز اعتکاف کرد باید روز ششم را نیز اعتکاف کرد و باید پیوسته در
مسجد باشد و جز براي ضرورت خارج نشود و اگر عمدا بدون ضرورت خارج شود باطل است.
، ص: 54
[سوره الأعراف ( 7): آیه 139 ] .... ص : 54
اشاره
( إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 139
ترجمه و شرح .... ص : 54
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان فرموده: موسی کلیم در مقام توبیخ آنان فرمود: مرام بت پرستی طریقه هلاکت و گمرهی و بر
خلاف حکم عقل است و هر گونه اعمال نیک که بر پایه بت پرستی باشد باطل و بیهوده خواهد بود زیرا غرض از پرستش
سپاسگزاري از نعمتی است که وسیله سعادت همیشگی گردد و هرگز خردمند سنگ یا چوبی که خود آن را ساخته و پرداخته و
فاقد حس و شعور است پرستش نمیکند و از آن حاجت خود را درخواست نمینماید. اینک میفرماید:
این جماعتی را که میبینید مقیم و معتکف در برابر بتها هستند هر چه را دارند در معرض هلاك و دمار است زیرا آنها نه سودي
میبخشند و نه زیانی میرسانند بلکه پوچ و زایل شدنی میباشند و عمل آنها هم بیدوام و زوال پذیر است و بقائی براي آن نیست
و در دنیا و آخرت محکوم به بطلان است.
(139)
، ص: 55
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 55
گفت موسی خود شما ورزید جهل کین پرستش را همی گیرید سهل
میکنید اعنی توهّم در نهان که عبادت کرد جز حق را توان
این گروه بت پرستان ز اشتراك گشته اندر جهل و نادانی هلاك
بر هر آنچه درویند از آزمون حق تعالی زودشان سازد نگون
دین ایشان زود گردد خوار و پست وین بتان بر دست ما خواهد شکست
باطل است و زایل آنچه میکنند از عبادتها بر اصنام نژند
(139)
، ص: 56
صفحه 42 از 181
[سوره الأعراف ( 7): آیه 140 ] .... ص : 56
اشاره
( قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ ( 140
ترجمه و شرح .... ص : 56
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان فرموده: موسی گفت هرگز سزاوار نیست در مقام جستجوي پروردگاري براي شما برآیم و
حال آنکه آفریدگار جهان نعمتهاي بسیاري را به شما ارزانی فرموده و در اختیار شما گذاشته و بر مرد قبط فضیلت و برتري داده
است زیرا فقط به سپاس نعمت آفرینش باید پرستش نمود نه بیجهت و بیهوده و او جز آفریدگار جهان نیست که با دلایل بسیار
شما را به خداپرستی و سعادت دعوت و بساط ظلم و ستمگري فرعون را برانداخت و شما بنی اسرائیل را از اسارت و بردگی فرعون
و قبطیان رهانید. و بر قبطیان مسلّط نمود و پیامبرانی چون موسی کلیم و هارون مهربان برگزید و به پیشوائی شما فرستاد و فرعون
دشمن سر سخت شما را هلاك نمود. اینک میفرماید: موسی اضافه کرده گفت: اي قوم آیا من معبودي غیر از خداي یکتا براي
شما طلب کنم و حال آنکه او شما را بر مردم جهان زمانتان برتري داده و این همه نعمات به شما انعام فرموده و از بدبختی به
سعادت رسانیده است بسی عجب آور است.
(140)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 56
گفت موسی من کنم آیا طلب بهرتان معبودي الا الّا ذات ربّ
و آنگهی کو داد تفصیل از یقین مر شما را بر تمام عالمین
(140)
، ص: 57
[سوره الأعراف ( 7): آیه 141 ] .... ص : 57
اشاره
( وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ ( 141
ترجمه و شرح .... ص : 57
صفحه 43 از 181
خداوند متعال در این آیه مبارکه میفرماید: از جمله نعمتها که پروردگار به شما بنی اسرائیل ارزانی فرموده آن است که سالهاي
متمادي و قرون متوالی تحت شکنجه و اسارت و بردگی فرعون قبطیان بسر میبردید فرزندان شما را ذبح مینمودند و دخترانتان را
براي خدمتگزاري میگرفتند خداوند در جلو چشمان شما در یک لحظه فرعون و همراهان او را در امواج خروشان دریا غرق نمود
آیا چنین نعمت بزرگی را فراموش کرده و ناسپاسی میکنید؟ اینک میفرماید:
و یاد بیاورید وقتی را که شما را از قید فرعونیان نجات بخشیدیم و آنان بودند که براي شما بدترین شکنجه و عذاب را طالب بودند
پسرانتان را میکشتند و زنانتان را زنده میگذاشتند و در اینها که بر شما از صدمات و نقمات و گرفتاري و نجات آزمایش و
امتحانی از جانب پروردگارتان بود که قدرش بسی عظیم است.
(141)
، ص: 58
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 58
یاد آرید آنکه برهاندیم ما مر شما را زان فرعون دغا
که شما را میچشاندند از عذاب رنج و سختی وین بود سوء العذاب
بهر قتل نفس و افناء وجود آن پسرهاتان بکشتند از جحود
و آن زنان را زنده میبگذاشتند که از ایشان چشم خدمت داشتند
وین بلائی بر شما بود آشکار بس عظیم از جانب پروردگار
هم نجات از قومتان بد نعمتی از پس رنج فراوان راحتی
(141)
، ص: 59
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 59
قوله تعالی: یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ سوم یعنی تحمیل، چریدن چنانکه گفته میشود: سام فلانا الأمر یعنی کلّفه ایّاه چنانکه در آیه
49 سوره بقره میفرماید: یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یعنی عذاب بد را به شما تحمیل و وارد میکردند. و از این ماده است: سیما یعنی
علامت و هیئت- ساعۀ یعنی شتري که میچرد و در آغل علف نمیخورد. مسوّم به صیغه مفعول ممکن است از سیما باشد یعنی
نشاندار و شاید از تسویم باشد یعنی فرستاده شده چنانکه در آیه 14 سوره آل عمران میفرماید:
مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّۀِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَۀِ ظاهرا نشاندار مراد است.
، ص: 60
[سوره الأعراف ( 7): آیه 142 ] .... ص : 60
اشاره
صفحه 44 از 181
وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَۀً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ
( سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ( 142
ترجمه و شرح .... ص : 60
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان کرده: از جمله امتیازي که خداوند متعال به موسی علیه السّلام موهبت فرموده آن است:
هنگامی که به دستور پروردگار بنی اسرائیل را شبانه از شهر مصر بیرون برده و از دریاي نیل گذرانید و در بیابان شرقی نیل آنها را
وارد کرد و دریاي نیل نیز فرعون و لشکریان او را به کام خود فرو کشید و همگی به هلاکت رسیدند و خاطر موسی علیه السّلام از
مبارزه دامنهدار و گسترده فرعون آسوده شد و تا حدّي آرامش یافت. آنگاه پروردگار به منظور مناجات و خلوت و نزول توریه
موسی را به کوه طور دعوت نمود و مدت آن را سی شبانه روز اعلام کرد و پس از گذشتن آن مدّت ده شبانه روز دیگر بدون
اعلام قبلی بر آن افزوده شد و مجموع هر دو چهل شبانه روز بوده است موسی کلیم علیه السّلام براي مدّت غیبت خود و رفتن به
کوه طور و به منظور اینکه بنی اسرائیل بیسرپرست نباشند هرون را بجاي خود به سمت خلافت تعیین نمود به بنی اسرائیل نیز أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 61
اعلام و براي جلب خاطرشان آنان را قوم خود خواند و دستور داد که در حوادث و اختلافی که رخ دهد هرگز از مرام و مقصد اهل
نفاق از بنی اسرائیل پیروي ننماید و آنان را از فتنه جوئی و القاء شبهه و تبلیغات سوء جلوگیري نماید زیرا موسی با سابقه درخواستی
که بنی اسرائیل از وي نموده بودند و الهامات غیبی، پیش بینی مینمود که در زمان غیبت خود زمینه آمادهئی براي فتنه جویان
فراهم خواهد شد که افراد کوتاه نظر از بنی اسرائیل را از طریقه خداپرستی منحرف نمایند. اینک میفرماید:
ما موسی را براي مکالمه و دادن الواحی که مشتمل بر اصول شریعت باشد سی شبانه روز وعده گرفتیم و آن سی شب را به ده شب
دیگر تمام کردیم و لذا مدّت معیّنه پروردگار و وقتی که براي این میعاد تخصیص یافته بود به چهل شب تمام گشت و موسی موقع
رفتن به هارون برادرش گفت تو در مدّت غیاب من جانشین من در قوم من باش و بر تو باد که خودت و عملت و حکمت و خواص
نزدیک و اهل مشورتت را اصلاح کنی و از زمره صالحین باشی و بر تو باد که پیروي راهی را که تبهکاران میپیمایند نکنی و رأي
اهل فساد و ضلال را متابعت ننمائی و در غیب من به اصلاح حال آن مردم همت بگمار و دست تبهکاران را از آنها دور بدار و
چون اغلب این قوم تغییر حال میدهند و چیزهاي تازه به هواي خویش میطلبند تو راه حق را پیش بگیر و بدلخوان آنان توجه مدار.
(142)
، ص: 62
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 62
وعده موسی قوم خود را داده بود کاورد از حق کتابی با نمود
گشت چون فرعون مستغرق در آب خواست موسی تا فرستد حق کتاب
وحی بر وي شد از ربّ الأنام تا بگیرد روزه سی روز تمام
پس به طور آبا تو تا گویم سخن بوي ناخوش آیدش دید از دهن
کرد مسواك از پی سی روز و رفت گفت صائم باش هم ده روز زفت
صفحه 45 از 181
از تو بوي روزه آن مسواك برد آنکه بود از مشک بهتر پاك برد
گفت زان دادیم وعده بر کتاب از پس سی شب به موسی در خطاب
بود آن ذیقعده از روي کلام برده دیگر بذي حج شد تمام
پس شد آن میقات او در اربعین تام از پروردگار عقل و دین
، ص: 63
گشت تورات اندر آن ده روز بعد هم به موسی نازل از میثاق و وعد
گفت موسی مر برادر را که من میروم بر طور ز امر ذو المنن
تا در آن میقات از پروردگار بر من آید آن کتاب نامدار
تو ز من در قوم من شو جانشین امر ایشان بر صلاح آراي امین
پیروي ناور به راه مفسدان کان تو را بر عقل و دین دارد زیان
(142)
، ص: 64
[سوره الأعراف ( 7): آیه 143 ] .... ص : 64
اشاره
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا
( تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ ( 143
ترجمه و شرح .... ص : 64
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان فرموده: هنگامی که موسی کلیم علیه السّلام به وعدگاه کوه طور شرف حضور یافت
آفریدگار با او سخن و گفتگو نمود. کلام و سخن خداوند عبارت از تعلیم وجودي حقایق و معارف و افاضه شهود است که قلب و
روح قدسی کلیم علیه السّلام و نیز نیروي شنوائی او را فرا بگیرد و تعلیم وجودي و موهبت حیات علمی به روح قدسی موسی از
جمله فعل پروردگار است و محتاج بواسطهاي مانند ایجاد صدا و نوسان هوا نیست که با وسائل موسی تعلیمات را از خارج بشنود و
بفهمد زیرا رابطه آفریدگار با موجودات فقط ایجاد و آفرینش است و در ، ص: 65
این مورد عبارت از القاء حقایق از وراء حجاب و محیط غیب و تعلیم وجودي به روح قدسی است بطوري که نیروي شنوائی او نیز
مانند قلب و روح قدسی او از آن افاضه بهرهمند شود و شهود آثار کبریائی سراسر وجود را فرا گیرد بر این اساس سخنان و تعلیمات
پروردگار موهبت وجودي و شهود است که زوال پذیر نخواهد بود.
موسی کلیم از ساحت پروردگار درخواست نمود که زیاده بر استفاده از تعلیمات روانبخش کبریائی نیروي شهودي نیز موهبت فرما
تا بتوانم از آثار عظمت کبریائی بیشتر بهرهمند گردم و تعلیمات سرتاسر قلب و روح مرا آنطور فرا گیرد که از خود غفلت نمایم
بدیهی است این قسم رؤیت محتاج به جسم طبیعی است که با شرایط زمان و مکان و حسّ بینائی صورت میگیرد و با به کار بردن
صفحه 46 از 181
نیروي فکر و خرد و حافظه آن را میتواند بشناسد زیرا با نیروي بینائی تنها نمیتواند موجودي را کاملا شناخت جز پس از به کار
بردن نیروي فکر و خرد و ساحت پروردگار منزّه از جسمانیت نقص امکانی است.
نظر به اینکه از آغاز خلقت پیامبران و اوصیاء علیهم السلام که شهود وجودي و روح قدسی به آنان موهبت شده پیوسته در تعالی و
ارتقاء خواهد بود. محتمل است پاسخ رد از نظر آن باشد که روح قدسی موسی کلیم علیه السّلام در اثر علاقهاي که به بدن عنصري
خود دارد و نیز پیوسته به رهبري بشر همّت میگمارد و به وظائف رسالت اشتغال میورزد ظرفیت شهود بیشتر و فراغت آن را ندارد
که در این جهان خواسته او امکان بپذیرد ولی در نشئات دیگر که روح قدسی کلیم علیه السّلام علایق خود رها مینماید آنگاه
شایسته رؤیت و معرفت زیاده و شهود بیشتري خواهد شد ولی آن شهود ، ص: 66
اضطراري و بر حسب نظام رستاخیز است و نیز محتمل است درخواست موسی علیه السّلام بطور اطلاق باشد یعنی اقصی مقامی که
امکان دارد پیامبري آثار عظمت و حریم کبریائی را مشاهده کند و نیز تشبه به صفات قدس او را در خواست نموده باشد که
اختصاص به مقام محمود دارد بدین جهت نیز پاسخ رد بطور اطلاق صادر شده است که اي موسی مقام قرب و شهود و یگانه
مسطوره حریم قدس که خواهان آن هستی هرگز نخواهی یافت و به آن مقام نائل نخواهی آمد.
سپس خطاب تعجیز آمیز از ساحت کبریائی شرف صدور یافت اي موسی به این گواه با صلابت و بیبهره از ادراك و شهود که
برابر توست بنگر در اثر تجلی و موهبت شهود به آن چنانچه توانست استقرار بیابد و پراکنده نشود خواسته تو نیز بر آورده و زیاده
عظمت کبریائی را خواهی یافت و مشاهده نمود.
ناگهان از قبسات ساحت آفریدگار بر آن کوه شهابی تابید بهرهاي از شهود یافت بیدرنگ اجزاء و قطعات آن کوه پاشیده و پراکنده
گشت.
موسی دل خود باخته بیهوش گشته به زمین افتاد با اینکه موسی کلیم مکرر عصا را از دست افکنده به صورت و سیرت اژدها در
آمده و هزاران تمثال اژدها و ابزار ساحران را یکباره به کام خود فرو برد هرگز بیمناك نشد ولی از مشاهده عظمت تجلی به آن
کوه بیهوش شد به زمین افتاد و پس از آنکه موسی بهوش آمد عرض کرد بار الها از این در خواستی که نمودم عذر میخواهم و
بسوي فضل و رحمت تو باز میگردم من اولین کسی هستم از این مردم که به یگانگی ذات و صفات کامله تو ایمان دارم و به
عظمت کبریائی تو اقرار مینمایم و تو به موسی کلیم علیه السّلام اظهار عبودیت و توجه ، ص:
67
قلبی و عملی به ساحت پروردگار است و سبب آن تجدید عهد استقامت به آن پس از هر حادثهاي است. اینک میفرماید:
و چون موسی به وعدگاه ما آمد یا زمانی که ما او را براي گفتگو خواسته بودیم بیاید و پروردگارش بدون واسطه سفیر یا وحی با
او سخن گفت عرضه داشت اي پروردگار من خود را به من بنمایان تا به تو نظر کنم و تو را ببینم خداوند فرمود تو هرگز و الی
الأبد مرا نخواهی دید و لکن به کوه نظر کن اگر کوه بجاي خود ماند و در مکان خود قرار گرفت مرا خواهی دید زیرا با تجلّی نور
حق به کوه کوهی بجا نمیماند و لذا دیدار خود را تعلیق به محال فرمود بنابراین چون پروردگار او نور خود را بر کوه ظاهر و
جلوهگر ساخت کوه را از هم بپاشید و منهدم نمود و موسی هم مغشیّا علیه و مدهوش بیفتاد و چون بهوش آمد افاضه یافت عرضه
داشت منزهی تو اي خداي من از اینکه کسی رؤیت تو را بطلبد و منزي از اینکه مرا به عمل نادانهایی که رؤیت تو را از من
خواستند مأخوذ نمائی من به درگاه تو باز گشته توبه کارم و از اینکه بدون اذن تو مسئلتی نمودم پشیمان و تائبم و من نخستین کسی
هستم از زمره مؤمنان و تصدیق کنندگان به اینکه تو دیدنی نیستی و رؤیت تو محال است و از خلایق کسی تو را نتواند دید.
(143)
، ص: 68
صفحه 47 از 181
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 68
وانکه در میقات با هفتاد تن موسی آمد گفت حق با وي سخن
این چنین گویند کز حق میشنید تا چهل روز او کلام بس مفید
تا نور الف از حق او اندر خطاب نکتها بشنید در نظم و حساب
وین عجب نبود که اندر اربعین رازها گردد عیان بر مرد دین
خاصه گر باشد پیامبر یا ولی سرّ وحدت سازدش حق منجلی
آن تکلم باشد او را واردات در مقام کشف اسماء و صفات
هر دم آید وارداتی تازهاش تا چه باشد سیر او و اندازهاش
در بیان علم الأسماء بنام کردهام تحقیق این معنی تمام
بر بنی آدم که دارد عقل و جان باشدش از علّم الأسماء نشان
از پدر آموخت چون رفتار او کشف سازد حق بر او اسرار او
، ص: 69
آدم اندر عشق و توبت فرد بود پاي تا سر انکسار و درد بود
ربّنا انّا ظلمنا گفت و رست چون درستی دیده بود اندر شکست
زان تضرع کرد آن داناي راز آدم و آدم نشان را سر فراز
حق تکلم کرد با موسی بطور زان که بس در حبّ خود دیدش غیور
چونکه با او خواست آید در کلام طور را بگرفت ظلمت بالتمام
هفت فرسخ دور او تاریک شد رفت کثرت جان به حق نزدیک شد
ظلمت ار دانی اشارت بر فناست رستگی جان ز قید ما سوي است
دور از وي گفت گردد کاتبین چون شد از افعال مطلق سوي عین
مینویسند آن دو کاتب در سند هر چه هست از فعل نیک و فعل بد
در فنا مرد ره از افعال رست نیست کاتب را در آن احوال و دست
غیر آن روحانیان و عرشیان کس نماند او را به چشم اندر عیان
، ص: 70
زان تجلی جان او بیتاب شد از کفش سر رشته آداب شد
وصفش اندر وصف حق شد منطمس گشت پس بر کشف ذاتی ملتمس
رب ارنی گفتن از مشتاقی است حرص عاشق بر لقاي باقی است
نز جسارت بود نز ترك ادب بل بد از افزونی عشق و طلب
گفت بنما روي تا بینم تو را گفت از طمس صفاتی بر تو را
تا تو از خود با خبر در نیّتی خلق و حق بینی در اثنینیتی
واقفی زان که توئی بر من منم محق نبوي در وجود ذو المنم
صفحه 48 از 181
تا نگوئی این طلب جایز نبود چو بکشف ذات او فایز نبود
بود جایز بلکه واجب آن طلب تا مهیا بر وصول آید ز رب
گر که مسمومی ز حق تریاق خواست عیب نبود کاو باستحقاق خواست
فرقه گویند بهر رفع لوم که نمود این خواهش او بر میل قوم
، ص: 71
ورنه جایز نیست بهر انبیاء که ز حق خواهند چیزي بر خطا
چون نمود او این سؤال از عشق تاب لن ترانی گفت حقش در جواب
لیک بنگر سوي کوه استوار گر که ماند در مکانش بر قرار
پس مرا باشد که هم بینی تو زود بس تجلی کرد بر تو کوهی که بود
در زمان گردید آنکه ریز ریز و آن کلیم افتاد بیهوش و تمیز
اوفتاده بره بیهش تا دو یوم هم به مردند آنکه با او بد ز قوم
کوه اندر جاي خو اصلا نماند رفت از خود هستی موسی نماند
گشت یکجا فانی از حیث وجود پس چو باز آمد بهوش اندر شهود
گشت باقی بر بقاي کبریا آن بقائی کش ز پی نبود فنا
پس ز نطق وحدت آمد در سخن گفت ز آن باشی تو پاك اي ذو المنن
که توان دیدن تو را غیر از تو کس من بسویت بازگشتم این نفس
، ص: 72
اول مؤمن منم در جهر و سرّ بر بزرگی و جلال حق مقرّ
اهل صف اول اعنی از رجال کاهل توحیدند و ثابت در کمال
مردن هفتاد تن کشف از فناست موتوان قبل تموتوا گفت راست
بعد از آنکه آن فناشان رخ نمود مر بقائی از پی ایشان را نبود
برنگشتند از مقام جمع راز سوي ملک فرق و کون امتیاز
تا که موت طبیعی روز و شب مات و مستغرق بدند از نور ربّ
کان تجلّی بود اسباب کمال کی شود باعث به موت و ضعف حال
(143)
، ص: 73
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 73
قوله تعالی: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَ  کا دكّ بر وزن فلس یعنی کوبیدن- زمین نرم. به نظر راغب دكّ به معنی زمین نرم و هموار
است قاموس آن را کوبیدن و منهدم کردن نوشته و گفته دکّۀ و دکّان بنائی است که در سطح زمین آن را براي نشستن هموار کنند.
در خطبه 107 نهج البلاغه در باره روز قیامت فرموده: و دكّ بعضها بعضا من هیبۀ جلالته یعنی بعضی از زمین بعض دیگر را کوبید
و هموار کرد از ترس جلالت خدا. کلمه دكّ هم مصدر آمده و هم اسم چنانکه در آیه 21 سوره فجر و 14 سوره حاقه میفرماید:
صفحه 49 از 181
کَلَّا إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَ  کا دَ  کا وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّۀً واحِ دَةً یعنی آنگاه که زمین به سختی کوبید و نرم شد. دكّ و
دکّاء هر دو به یک معنی است و به قصر و مدّ هر دو خوانده شده است. مرحوم طبرسی رحمۀ اللّه علیه ذیل آیه مورد بحث و سوره
کهف گفته است: کلمه دکّا در هر دو آیه هم با مدّ و هم با قصر خوانده شده است و دکّا و دکاء در هر دو آیه اسم و به معنی
کوبیده شده و نرم شده است.
، ص: 74
[سوره الأعراف ( 7): آیه 144 ] .... ص : 74
اشاره
( قالَ یا مُوسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ( 144
ترجمه و شرح .... ص : 74
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان کرده: خداوند متعال بر موسی منت نهاد و نعمت بسیار بزرگی را به وي موهبت فرمود و از نظر
صدق گفتار و صفاي روان او را برگزید و جلال قدر و منزلت او را آشکار نمود و به سمت رسالت و رهبري جامعه بشر او را معرفی
کرد که مردم را به توحید و خدا پرستی دعوت نماید و جمله مبنی بر انشاء و موهبت مقام رسالت است و نیز پروردگار او را براي
گفتگو و سخن برگزید و با او سخن میگفت و کلام آفریدگار بطور موهبت وجودي است که از تعلیمات غیبی نیروي شنوائی
درونی موسی علیه السّلام نیز بهرهمند گردد بدون اینکه واسطه و فرشتهاي در میان باشد و یا صدا و نوسانی در هوا پدید آید بلکه
ارتباط خاصی است با ساحت پروردگار و از شئون ایجاد و آفرینش است که بر قلب و روان موسی علیه السّلام موهبت فرموده بدین
جهت نیز زوال پذیر نخواهد بود و نیز معارف و احکام تورات را در دسترس بشر گذارد که وسیله هدایت بشر باشد و به سپاس این
نعمت بزرگ قیام نماید و جامعه بشر را به توحید دعوت نماید و در مقام تعلیم و تربیت آنان بر آید. اینک میفرماید: أنوار العرفان
فی تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 75
سپس موسی خواست خاطر موسی علیه السّلام را خوش سازد و مکانت او را ظاهر فرماید فرمود اي موسی من تو را به وسیله رسالت
و نبوت خودم بر مردمی که با تو هستند برگزیدم و تو را سخن و گفتگوي خودم بدون پیام و بطور مستقیم مخصوص گردانیدم
بنابراین آنچه را به تو دادم یعنی تورات و الواح عشیره بگیر و به آنچه به تو امر کردهام تمسک بجوي و از جمله شکر گذاران باش
و آنچه را که سزاوار تو نیست مطلب و به آنچه دادهاند قانع باش.
(144)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 75
پس به موسی گفت خلاق جهان برگزیدم من تو را بر مردمان
بر پیام و بر کلام خود تمام پس بگیر آن را عمل کن در مقام
صفحه 50 از 181
آنچه دادم بر تو از تنزیل و وحی میرسان آن را به خلق از امر و نهی
پس تو باشی از شاکران نعمتم شکر گو با شاکران در حضرتم
(144)
، ص: 76
[سوره الأعراف ( 7): آیه 145 ] .... ص : 76
اشاره
وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَ ۀً وَ تَفْصِ یلًا لِکُلِّ شَیْءٍ فَخُ ذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُ ذُوا بِأَحْسَ نِها سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ
(145)
ترجمه و شرح .... ص : 76
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان کرده: در الواح و صحایف توریۀ که بر موسی علیه السّلام نازل نمودیم مطالب بسیاري از
موعظه و حکمت نگاشته و به رشته تحریر و بیان در آوردیم و معارف و اعتقادات وظائف عملی را تا اندازهاي شرح و تفصیل دادیم
زیرا نظام تعلیم و تربیت بشر بر حسب اقتضاي فکر و رشد مردم است و از جمله برنامهاي که بوسیله موسی کلیم علیه السّلام دسترس
بشر قرار گرفت احکام توریۀ بود که در آن قوانین حقوقی و جزائی و روابط خانوادگی و مسائل اجتماعی طرح نموده و به تناسب
افق فکري و رشد روانی مردم آن زمان مقرراتی در برداشته که از جهتی براي آنان نافع بوده ولی از نظر تصور فکر مردم آن زمان
مصالحی نیز از آنان تقویت میشد زیرا بدیهی است احکام توریۀ نیازهاي بشر را در هر زمان تأمین نمینماید و پاسخگوي
پرستشها و مشکلات زندگی بشر نخواهد بود و نظام عادلانهاي براي بشر طرح نمینماید. و خداوند متعال به موسی علیه السّلام
دستور میدهد که معارف اعتقادي و احکام و وظائف عملی را با کمال جدیّت تلقی نماید و بیاموزد و در مقام تعلیم و تربیت بشر
بر آید و آنان را ترغیب ، ص: 77
نماید که همواره از گناهان بپرهیزند و در مقام اداء وظایف بندگی برآیند و در اعمال خود مصالح عموم را نیز در نظر بگیرند. و
دستور میدهد به اینکه مردم را ترغیب نماید که در مقام طلب حق بر آیند و خود را آماده پیروي از آن نمایند و از وظایف عملی
آنچه به حق و حقیقت نزدیکتر است از آن پیروي نمایند زیرا انسان اگر به کار نیک رغبت نماید و محبّت کمال در نهاد او باشد
بطور حتم به سعادت خواهد رسید و زندگی او انتظام خواهد یافت بالأخره مردم را اینطور تربیت نما که بر حسب طبع آزموده
خودشان خواسته و مطلوب آنان حق و صلاح و شعار آنان عبودیت و انقیاد باشد. و اگر از دستور تعلیم و تربیت موسی کلیم علیه
السّلام تخلف نمائید و طالب خیر و صلاح نبوده از آن پیروي ننمائید و به وظایف دینی رفتار مکنید در زندگی دچار هرج و مرج
گشته ستمگران بر شما مسلط شده و فرمانروائی خواهند نمود. اینک میفرماید:
و ما در الواح عشره توریۀ آنچه را که مورد احتجاج در امور دینی مردم است از مواعظ و اوامر و نواحی و حلال و حرام و ثواب و
عقاب و اخبار از هر چیز براي او نوشتیم و براي هر چیز از احکام شریعت تفصیل دادیم و به او گفتیم آن را با جدّ و اجتهاد و قوت
قلب و نشاط بگیر و به قوم خود امر کن که به تعلیمات آن نیکو عمل کنند یا چون براي هر عملی مراتب و درجاتی است به نیکوتر
صفحه 51 از 181
و بهتر آن عمل نمایند مثلا در احکام شریعت عفو و قصاص و صبر و انتصار ... است آنها عفو و صبر را اختیار کنند و اتَّبِعُوا أَحْسَ نَ
ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ عنقریب است که منزلگاه فاسقان را به شما ارائه خواهیم داد یعنی فرجام کسانی را که از فرمان من خارج شدهاند
خواهید دید یا آنکه عنقریب خانها و منازل فرعونیان یعنی مصر و عمالقه یعنی شام را به ، ص:
78
شما ارائه خواهیم داد. از این آیه مستفاد میشود:
که بر متدیّنین و صاحبان شرایع واجب است که دین خود را با جد و نشاط محفوظ دارند و اجراي احکام آن را فرض عین بشمارند
و پیروي بهترین راه و با فضیلتترین طریق احکام اللهی کنند و بدانند هر امتی مادام که متمسّک به دین خود باشد و در اجراي
احکام آن مراعات عدالت نماید گواهی و محترم و غالب و سر افراز است و اگر از دین خود خارج گشت و رعایت احکام را به
دست فراموشی سپرد و بیاعتنائی به نوامیس اللهی گردید ذلیل و منکوب و مغلوب و خوار سایر امم و ملل خواهد بود. به قوم بنی
اسرائیل نظر کنید و از مال و فرجام آنها عبرت بگیرید.
(145)
، ص: 79
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 79
آن کسان که برگزیدیم در مقام هر یک ایشان را از اخیار و گرام
هم نوشتم اندر الواح از نمود آنچه آن واجب ز امر و نهی بود
از هر آن چیز از حلال و از حرام بود آن پندي مفصل در کلام
هفت لوح آن بود یا ده در نزول خود به قدر قامتش در عرض و طول
اندر آنها بود ثبت از معنوي مر تفاصیل وجود مولوي
از خیال و روح و قلب و عقل و فکر نکتها کز حق رسیدش نغز و بکر
پس بگیر الواح را با جدّ جهد هم عقوبت امر کن بر حسن عهد
تا فرا گیرند بر نیکوتران همچون صبر و عفو نزد امتحان
یا هر آن چیزي که در دانش نکوست یا به نیکی مطلق اندر جستجو است
، ص: 80
یعنی آن را کن به نیکوئی عمل بیاضافه و نسبتی در هر عمل
هست نیکو امر و نهی کز خداست جمله را جایش عمل کردن بجاست
زود باشد که نمایم بر شما آن سراي فاسقان را هر کجا
(145)
، ص: 81
[سوره الأعراف ( 7): آیه 146 ] .... ص : 81
صفحه 52 از 181
اشاره
سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ
( یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ ( 146
ترجمه و شرح .... ص : 81
خداوند متعال در این آیه شریفه گروه ستمگر را تهدید نموده و بیان میکند که شعار آنان در زندگی فساد در زمین و ستم بر مردم
و اخلال نظام اجتماعات بشر است با اینکه معجزات بسیاري نیز به آنها ارائه شود باز مردم را به ضلالت و گمرهی سوق میدهند و
از نظر خودستائی از آنها رو بر میگردانند و بر لجاج و عناد آنان افزوده میشود همچنانکه فرعون پادشاه قبط و درباریان وي
معجزات بسیاري را از موسی کلیم مشاهده نموده پروردگار به آنها مهلت داد و هرگز بیمناك نشده بر عناد آنان افزوده شد در اثر
اینکه عناد و در روان آنان رسوخ نموده در مقام تکذیب معجزات بر میآیند و از تهدید به عقوبت هرگز بیمناك نمیشوند اینچنین
نفوس هرگز هدایت پذیر و شایسته رحمت نخواهند بود. اینک میفرماید: ، ص: 82
آنان که در روي زمین از فرمانبري من و از پیروي پیامبران من به ناحق تکبر میکنند و خود را بزرگ میشمارند و بر غیر خود
برتري قائلند دلهاي آنان را از ایمان به آیات و حججی که دلیل بر عظمت من و هدایت و نوري که در شرع من است به زودي
منصرف خواهم ساخت و آنها را از فهم ادله و براهین باز خواهم داشت و ایشان را بر حالت عنادشان واگذار کرده و توفیق و لطف
خود را از آنها منع خواهم نمود. از صفات این جماعت متکبران و سرکشان آن است که هر آیت و علامتی که دلالت بر حق و
تثبیت آن کند به آن آیات ایمان نمیآورند و آنان اگر راه هدایت و رشادي بنگریند از آن متنفرانند و آن را طریق سلوك قرار
نمیدهند و اگر طریق ضلالت و فسادي ببینند به شتاب بسوي آن میروند و آن را راه روشن و سلوك خود قرار میدهند و این
طریقه سلوك و رفتار زشت بدان جهت است که آیات ما را تکذیب کردند و در آنها تفکّري ننمودند و به آنها متّعظ نشده و پندي
نگرفته از آنها غافل ماندهاند.
(146)
، ص: 83
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 83
قصر آن فرعون و قومش سر بسر کز کسان خالی شد و زیر و زبر
زود باشد که بگردانم عیان هم ز آیتهاي قدرت بر نشان
آنکسان را که تکبر میکنند در زمین بر غیر حق و از ناپسند
کبرشان یعنی به استحقاق نیست کبر بر حق کبر مسکین بر غنی است
ور ببینند این گروه سرکشان کل آیتهاي ما را بر عیان
تا بوحدانیت خود بر ملا کشف سازم هم به صدق انبیاء
نگروند ایشان بر آنها بر عناد ور ببینند آن گره راه رشاد
صفحه 53 از 181
مینگیرند آن ره ار بینند لیک راه گمراهی بر آن پویند نیک
این بر آن باشد که تکذیب از خطا اینکسان کردند بر آیات ما
از غرض بودند از آن بیخبر تا کنند از عبرتی در وي نظر
بود آن غفلت ز حقه شومشان نی که نبود امر حق معلومشان
(146)
، ص: 84
[سوره الأعراف ( 7): آیه 147 ] .... ص : 84
اشاره
( وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 147
ترجمه و شرح .... ص : 84
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان فرموده گروهی که ستمگري و خودستائی را در دنیا مرام و پیشه خود قرار دهند ناگزیر در
مقام تکذیب معجزات و دلائل توحید بر میآیند و با دعوت پیامبرانی مبارزه میکنند و از بررسی به اعمال ناسزاي خود هنگام
رستاخیز نیز غافل بوده و انکار مینمایند و رابطه خود را با پروردگار گسیختهاند. نتیجه این کفر و عناد آن است اگر عمل نیک بجا
آورند اجر و پاداشی نخواهند داشت زیرا در صورتی به عمل نیک روح دمیده میشود و اجر و پاداش خواهد داشت که عمل از
روح ایمان و انقیاد سر چشمه بگیرد و براي خوشنودي پروردگار باشد و در صورتی که کفر و لجاج صورت روان انسان باشد عمل
نیک نیز به منظور خودستائی و بر اساس تمایلات نفسانی خواهد بود و ارتباط به پروردگار ندارد و روح به آن عمل دمیده نخواهد
شد و در نتیجه عمل نیک پاینده و پایدار نبوده و بیهوده خواهد بود و هنگام رستاخیز فقط در صورتی که عمل نیک زنده باشد و به
پروردگار استناد داشته اجر و پاداشی براي آن مقرّر و آماده خواهد بود بدیهی است سیرت کفر و عناد و همچنین کیفر و جزاي ستم
و گناهان آنان در قیامت خلود در دوزخ است. و حیات و زندگی بشر خلاصه جهان آفرینش است و حقیقت انسان و سیر کمالی او
عبارت از ، ص: 85
عقیده و عمل اوست که از روان او سر چشمه گرفته و ظهور آن در این جهان است بلکه به نظر دقّت روان انسانی به صورت عمل
در خارج تمثّل مییابد و به کمال میرسد و به صورت کاملتري به آن باز میگردد و در آن ذخیره و انباشته میشود و در صحنه
مثالی آن باقی و همواره در تکامل و رشد خواهد بود بر این اساس همه حالات و حرکات اختیاري بشر نموده و رشد ذات و حد
وجودي اوست. بدیهی است رشد و کمال در کمون او نهفته و از طریق حرکت و سیر ارادي صورت حقیقی و نهفته خود را ارائه
میدهد و کمال نهائی خود را به عرضه ظهور در میآورد. اینک میفرماید:
و کسانی که آیات ما را تکذیب کرده دیدار دنیاي دیگر و قیامت و بعث و حشر و نشور را منکر شدهاند اگر هم اعمال نیکی از
آنها ناشی شود چون به خلاف تعلیمات ماست سودي ندارد و اعمالشان باطل و کردههاشان به هدر خواهد رفت زیرا آنها پیروي
نفس و شیاطین خود را کرده و امر خدا را پشت سر انداختهاند آیا آنها به غیر از آنچه کردهاند جزاي اعمال خود را میبینند و آیا
صفحه 54 از 181
سواي آنچه کشتهاند میدروند؟ از این آیه مستفاد میشود:
کبر و تکبر مرضی است نفسانی و خطرناك که منشاء آن نقص در عقل و فهم بیخردان است و چنان است که تکبر صاحب خود
یعنی متکبر را در صندوق محکمی مینهد که ابدا نه نوري به آن میرسد و نه خیري به آن وارد میگردد زیرا او در نزد خویش
فقط خود را بزرگ میداند و نیازمند به چیزي نمیشمارد و معنی صرف از آیات در آیه مبارکه همین است که خداوند بر دلهاي
اشخاص متکبّر مهر میزند و آنها را از تفکر در آیات و فهم آنها باز میدارد.
(147)
، ص: 86
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 86
کرد تکذیب آنکه بر آیات ما هم بدار آخرت یعنی لقا
شد تباه اعمالشان از جزء و کل نیستشان نفعی ز طاعت در سبل
مر جزا داده شوند آیا جز آن که عمل کردند از سود و زیان
(147)
، ص: 87
[سوره الأعراف ( 7): آیه 148 ] .... ص : 87
اشاره
( وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ ( 148
ترجمه و شرح .... ص : 87
خداوند متعال در این آیه کریمه گمرهی بنی اسرائیل را حکایت نموده و بیان میکند که پس از رفتن موسی کلیم علیه السّلام به
کوه طور بنی اسرائیل از زیور و زینت و طلا گوسالهاي را ترتیب داده مانند گاو صدا میکرد و سامري بنی اسرائیل را به پرستش آن
دعوت مینمود و میگفت: پروردگار شما و موسی همین است مردم نیز گفتاري سامري را پذیرفته و گروهی بسیار از آنان گوساله
را پرستش کرده و به آن سجده نمودند در صورتی که بنی اسرائیل با اینکه مدّت متمادي به سرپرستی موسی علیه السّلام بسر برده و
دعوت او را به خداپرستی شنیده و معجزات او را مشاهده نموده بودند با اینحال چگونه فریفته مجسمه گوسالهاي شدند که مانند
گاو صدا میکرد و آن را پرستش نمودند در صورتی که نه سخن میگفت و نه آنان را به طریق زندگی و عبودیت رهبري
مینماید. بنی اسرائیل از کوتاه نظري گوساله سامري را پرستش نموده و آن را به خدائی برگزیدند در صورتی که به خود ستم
کردند و این مذلّت و خواري براي همیشه گریبانگیر آنان شد. اینک میفرماید:
قوم موسی بعد از رفتن او به مناجات و میعادگاه با غواي سامري از ، ص: 88
صفحه 55 از 181
طلاهاي زینت و زیور خودشان که از قبطیان امانت و عاریه گرفته و پس از غرق آنها نزدشان مانده بود مجسمه و هیکلی از گوساله
ساختند که بلا روح بود و با تعبیهاي که سامري در درون آن کرده بود بانگی از آن شبیه صداي گاو بر میآمد آیا آن جماعت
ندیده بودند که این خداي مصنوعی نطقی ندارد و با آنها سخنی نمیگوید و به آنها راه خیري نشان نمیدهد که آن راه را پیش
گیرند؟ سود و زیانی یا خیر و شرّي بر این جسد طلائی مترتّب نیست و تنها صداي گاو کردن که مثمر ثمري نیست بدون دلیل و
برهان بلکه از روي جهل و تقلید او را به خدائی گرفتند و به این کار ظلمی مرتکب شدند و در زمره ستمکاران به نفس در آمدند.
(148)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 88
بعد از آنکه رفت موسی سوي طور قوم بگرفتند از جهل و فتور
از حللهائی که بود از قبطیان عجل یعنی جسم بیروح و روان
ساختند از آن حلل گوساله هیکلی کش بود صوت و ناله
سامري گفتا به هرون از حیل امر کن بر قوم در جمع حلل
کردهاند ایشان تصرف بالتمام وان شري و بیعشان باشد حرام
قوم هارون قوم را از داوري جمع سازند آن به پیش سامري
پیش از او بردند قوم آنها به زور او بکار زرگري استاد بود
جمله را اندر زمان بگداخت او هیکلی بر شکل گاوي ساخت او
در گلویش کرده بود سوراخها که به پیش باد میداد آن صدا
چونکه در آن ثقبها پیچید باد چون صداي گاوي آواز داد
آن صدا بر گوش اسرائیلیان چو در آمد سجده کردند از مکان
(148)
، ص: 89
[سوره الأعراف ( 7): آیه 149 ] .... ص : 89
اشاره
( وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 149
ترجمه و شرح .... ص : 89
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان فرموده: پس از آنکه موسی کلیم علیه السّلام بعد از چهل شبانه روز از کوه طور بازگشت
مشاهده کرد بسیاري از بنی اسرائیل گوساله پرست شدهاند آنها را توبیخ و تهدید نمود آنگاه بنی اسرائیل پشیمان شده متوجه
صفحه 56 از 181
گشتند که از حریم توحید و خدا پرستی که شعار خود و نیاکانش بوده خارج شده و از زمره بت پرستان و در صف آنان قرار گرفته
و فضیلت و امتیازي که در جامعه بشر داشتند از دست دادهاند بنی اسرائیل در مقام توبه عذرخواهی بر آمده عرض کردند بار
پروردگارا اگر بر ما ترحم نفرمائی و بار دیگر ایمان و خداپرستی ما را نپذیري هر آینه در صف بت پرستان قرار گرفته و از زمره
زیانکاران خواهیم بود. اینک میفرماید:
و پس از مراجعت موسی چون حقیقت بر آنها روشن شد و به شدت از کرده خود نادم و پشیمان شدند و دچار حسرت گشته دیدند
که حقا گمراه شدهاند و از راه صواب و طریق حق به پرستش گوساله خارج گشتهاند گفتند:
اگر پروردگار ما به قبول توبه ما به ما رحم نکند و ما را از این گناه بزرگ گوساله پرستی نیامرزد البته از زمره زیانکاران خواهیم
بود و استحقاق عذاب خواهیم داشت.
(149)
، ص: 90
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 90
چون پرستیدند پس نادم شدند پیششان بنمود فعلی ناپسند
یادشان آمد از آن افضالها که بر ایشان کرد حق در سالها
از تحیّر دستشان اندر دهان هم ز اندوه و اسف ماند آن زمان
باشد از لمّا سقط این مستفاد که ز کار آن دستهاشان اوفتاد
یعنی از حسرت گزیدند آن بضم یا در افتادن زدندي بس به هم
می بدیدند آنکه گمره گشتهاند مجرم و مطرود در گه گشتهاند
می بگفتند از ندامت و انکسار رحمت ار نارد به ما پروردگار
یا گناه ما نیامرزد یقین آن زمان باشیم ما از خاسرین
گفته بصري غیر هرون هر که بود برد بر گوساله آن ساعت سجود
، ص: 91
زان که موسی گفته خویش اندر دعا با برادر شاید از بخشی مرا
بعض هم گویند بعضی زان گروه سجده کردند اینست بهتر از وجوه
بعضی از آن قوم اندر مظلمه سجده گوساله کردي نی همه
و آن دعا نبود دلیل آنکه قوم جمله کردند آنچه در خود بد بلوم
در دعا گفت او که یا رب گو ز ما شد قصوري کن به ما عفو آن خطا
(149)
، ص: 92
[سوره الأعراف ( 7): آیه 150 ] .... ص : 92
صفحه 57 از 181
اشاره
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْ بانَ أَسِفاً قالَ بِئْسَ ما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِي أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ
( إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ( 150
ترجمه و شرح .... ص : 92
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان کرده: هنگام مراجعت موسی علیه السّلام از طور پروردگار به وي اعلام فرمود که در زمان
غیبت تو بنی اسرائیل از دعوت تو سر پیچیده و گوساله پرست شدند بدین جهت وقتی که موسی بسوي قوم خود بازگشت بر آنان
سخت غضبناك و خشمگین شد و آنان را توبیخ نمود فرمود: که در زمان غیبت من چه رفتار ناسزا و آئین نکبت باري را پیش
گرفته گوساله پرست شدید و تعلیمات و سخنان مرا فراموش نموده سیرت کفر و نفاق خودتان را آشکار کردید و با خطاب تهدید
آمیز فرمود: به فرمان پروردگار مقرر بود در کوه طور توراة آسمانی را بر من نازل فرماید که دسترس شما گذارم اندك زمانی به
تأخیر افتاد در این باره شتاب گردید و از بازگشت من ناامید شده دعوت سامري را ار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 93
پذیرفتید و از طریقه خدا پرستی خارج شده شعار و امتیاز نیاکان خود را کنار نهاده و گوسالهاي را پرستش کردید. موسی کلیم از
شدّت غضب الواح توریۀ را به کناري نهاده رو به برادر خود هارون نموده با حال غضب سر او را گرفته بسوي خود کشید و او را
توبیخ نمود که چگونه از وصیّت و سفارش من تخلف نمودي در صورتی که تأکید نمودم که میان قوم من اصلاح کنی و از فساد
منافقان جلوگیري نمائی و از خطر فتنه جویان تو را بر حذر داشتم که همواره مراقب قوم من بوده و در باره اصلاح امور آنان کوشا
باشی. هارون در مقام اعتذار بر آمده و به منظور عطف توجه موسی او را به نام برادر مادري خوانده عرض کرد: اي برادر مهربان
بنی اسرائیل از آغاز وصایت و سر پرستی مرا نپذیرفتند و از گفتار و سخنان من صرف نظر کرده در صدد قتل من بر آمدند. در این
صورت که من در قوم خود مطاع و فرمانروا نبودم و از فرمان من تمرّد داشتند چگونه میتوانستم از فتنه منافقان جلوگیري نمایم بنی
اسرائیل که از فرمان من تمرّد نموده و مرا تهدید به قتل کردند این گروه در صف دشمنان قرار گرفته از توبیخ تو مرا شماتت و
سرزنش خواهند نمود و در مقام عذر خواهی عرض کرد: اي برادر مرا در زمره این مردم فرومایه قرار مده من از منع آنها دریغ
ننمودم ولی از گفتار و سخنان و تهدیدم تمرّد کردند و با من عداوت و دشمنی نمودند. اینک میفرماید:
و چون موسی بعد از غیاب خود و رفتن به طور براي مناجات با حالت غضبناك و اندوهگین بسوي قوم خویش برگشت به آن مردم
گفت در غیبت من مرتکب عمل بدي شدید و پیروي سامري کردید گوساله پرست گشتید آیا در برابر امر پروردگارتان عجله
کردید و پرستش خداي خود را ناقص گذارده به گوساله پرستی گرائیدید؟ این به گفت و لوحهاي توریۀ را که به أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 94
دست داشت بینداخت و گریبان برادرش و موي سرش را گرفته و هارون را بسوي خود کشید به گمان اینکه در خلافت خود قصور
کرده گفت: یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَ لُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَ َ ص یْتَ أَمْرِي یعنی زمانی که دیدي آنها گمراه شدند چه چیز تو را باز
داشت از اینکه متابعت من کنی آیا به خلاف امر من رفتار کردي؟ هارون گفت: اي پسر مادرم این مردم مرا ناتوان کردند و به
گفتهام گوش ندادند و در برابر اعتراضاتم نزدیک بود مرا بکشند و لذا تو مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و در شمار ستمکاران
و یکی از گوساله پرستان مشمار و در غضب و مؤاخذه در ردیف آنها میاور.
(150)
صفحه 58 از 181
، ص: 95
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 95
پس چو موسی سوي قومش بازگشت خشم و اندوهش در آن از حد گذشت
گفت از من جانشینی بعد من بد بسی گردید زان رفت این فتن
بود با هارون مر او را این عتاب مؤمنان بودند با او در خطاب
پیشی آیا خود گرفتید از خطا اندر این بر امر و فرمان خدا
دین خود تغییر دادید از فساد وز رجوع من نیاوردید یاد
بر سجود عجل مستعجل شدید وز عنایتهاي حق غافل شدید
صبر ناوردید کایم باز من بر شما آرم نشان ذو المنن
پس فکند الواح را او بر زمین از حمیتها که میبودنش بدین
رأس هارون را گرفت اندر غضب میکشیدش سوي خویش از قهر و تب
، ص: 96
بس که آن فعلش بعظم افزون نمود اخذ رأس و لحیه هارون نمود
کرد این تا عابدان عجل را انفعالی باشد از فعل خطا
هم بدانند ارتداد خود به دین منضجر باشند در آینده زین
گفت هارون کاي برادر و ابن امّ انّ قوم استضعفونی کلّهم
مر مرا عاجز گرفتند و زبون بود نزدیکم که تا ریزند خون
پس مگردان دشمنانم را تو شاد با ستمکاران بگیرم در عداد
هم مکن اسناد تقصیري به من که بسی زین فتنه بود در حزن
چون شدند این قومن گوساله طلب خواستم کایم تو را اندر عقب
گفتم این ز امر تو میباشد خلاف چون توام دادي خلافت بیگزاف
(150)
، ص: 97
[سوره الأعراف ( 7): آیه 151 ] .... ص : 97
اشاره
( قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ( 151
ترجمه و شرح .... ص : 97
صفحه 59 از 181
خداوند متعال در این آیه مبارکه میفرماید: موسی کلیم علیه السّلام از این اعتراض به پیشگاه پروردگار عذر خواسته عرض کرد بار
پروردگارا اعتراضی که بر برادرم هارون نمودم با اینکه در باره مراقبت اوضاع و حوادث طریقهاي را که مفید باشد اتخاذ ننموده
پس از بررسی تقصیر از بنی اسرائیل است که در مقام تکذیب هارون بر آمده و خلافت او را نپذیرفته و با او مبارزه مینمودند بدین
نظر درخواست عفو و مغفرت موسی علیه السّلام از ساحت پروردگار در اثر شدت علاقه قلبی به نشر توحید و نیز تأثر خاطر از
ضلالت و گمرهی مردم است و گر نه مقام موسی کلیم علیه السّلام و همچنین هارون رءوف علیه السّلام منزّه است از اینکه هر یک
لحظهاي از اداء وظیفه رسالت و رهبري مردم به صلاح و سداد دریغ نمایند. زیرا پیامبران در اثر موهبت روح قدسی و نیروي عصمت
هرگز از آنان گناه و یا خطا و لغزش سر نخواهد زد یعنی مادهاي از مواد وظایف دینی را مخالفت نخواهند نمود زیرا آنان فرستاده
پروردگارند براي تعلیمات دینی که بر حسب گفتار و عمل مردم را ترغیب و تشویق نمایند. بر این اساس پروردگار طاعت و پیروي
آنان را بطور اطلاق و بدون قید و شرط لازم و واجب فرموده و مخالفت آنان را تمرد از امر خود معرفی نموده. و موسی علیه السّلام
درخواست دیگري از پروردگار متعال نموده و عرض کرد که: به موهبت روح قدسی ما را مورد لطف خاص خود أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 98
قرار ده و بر عموم اهل ایمان سعسه رحمت و فیوضات خود را ارزانی فرما و پیشوا و رهبر مردم قرار بده. اینک میفرماید:
موسی چون از گفتار هارون باخبر شد و کیفیّت حال آن قوم و رفتار آنها با هارون بر او آشکار گشت به درگاه حق تعالی رو کرده
گفت:
پروردگارا در گفتار و کردار درشت و خشنی که از من نسبت به برادرم فاش گشت مرا بیامرز و در کردار برادرم هارون در خلافت
من و مواخذهاي که حین گمراهی قوم باشد از آنها کرده باشد اگر قصوري بوده است برادرم را بیامرز و ما را در رحمت واسعه
خود داخل فرما چه تو از همه مهربانان مهربانتر میباشی.
(151)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 98
چون ز هارون دید موسی آن فلق بر ترحّم زود گردانند او ورق
ربّ اغفر گفت یعنی مر مرا با برادر عفو کن این ماجرا
داخل اندر رحمت خود سازمان بر مزید لطف خود بنوازمان
بهترین چون از بخشندگان پس ببخش از فضل خود بر بندگان
(151)
، ص: 99
[سوره الأعراف ( 7): آیه 152 ] .... ص : 99
اشاره
( إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّۀٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُفْتَرِینَ ( 152
صفحه 60 از 181
ترجمه و شرح .... ص : 99
خداوند متعال در این آیه کریمه کیفر و عقوبت بنی اسرائیل را بیان کرده و میفرماید: بنی اسرائیل از دین توحید اعراض نمودند در
صورتی که پروردگار نعمتهاي بسیاري به بنی اسرائیل ارزانی فرمود و موسی کلیم علیه السّلام را که از آنها بود به سمت رسالت
براي دعوت فرعون اعزام فرمود و در مدت مبارزه موسی علیه السّلام با فرعون پادشاه قبط معجزات بسیاري از موسی علیه السّلام به
ظهور رسید تا اینکه فرعون و لشگر او را در رود نیل بطور نکبت باري غرق نمود ولی در اثر چند روزي که موسی کلیم علیه السّلام
بر حسب دعوت پروردگار به کوه طور رفت و از آنان غائب گشت بنی اسرائیل دعوت سامري را پذیرفته گوساله را پرستش نمودند
و در اثر کفران و ناسپاسی پروردگار آنها را عقوبت فرمود از جمله مذلّت و خاري آنها در دنیا است زیرا آنان که به ساحت
آفریدگار سخنان ناروا گویند و از دین توحید خارج شوند پروردگار آنها را مورد غضب قرار داده عقوبت فرماید و به مذلّت و
بدبختی زندگی دچار گردند. اینک میفرماید: آنان که پس از غیبت پیغمبرشان موسی علیه السّلام گوساله را به خدائی برگزیدند
یعنی سامري و پیروانش از بنی اسرائیل قریبا دچار خشم شدیدي از جانب پروردگارشان خواهند شد و گرفتار خواري و ذلّتی در
زندگی دنیا خواهند گردید و مانند همین عقوبتی که بنی اسرائیل را دچار آن کردیم ما جزاي مفتریان ستمکار را خواهیم داد.
(152)
، ص: 100
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 100
شد چون فارغ از دعا و ابتهال عابدان عجل را گفت از ملال
کانکسان که باز بگرفتند نیز بر خدائی عجل را از بیتمیز
زود باشد که رسد در روزگار سوي ایشان خشمی از پروردگار
بر قبول توبه و آن ید بیدریغ که به قتل یکدگر بکشند تیغ
ذلّت ایشان را رسد در زندگی هم ز بعد پادشاهی بندگی
بد جزاي عابدان عجل این هم دهیم اینسان جزاي مفترین
(152)
، ص: 101
[سوره الأعراف ( 7): آیه 153 ] .... ص : 101
اشاره
( وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ( 153
ترجمه و شرح .... ص : 101
صفحه 61 از 181
خداوند متعال در این آیه کریمه میفرماید: هر که مرتکب گناهی بشود و یا مرتد شده از دین خارج شود سپس پشیمان گشته
تدارك نماید و در مقام توبه بر آید و ایمان آورد توبه او مورد قبول خواهد شد و توبه بنی اسرائیل آن بود که یکدیگر را به قتل
برسانند. سپس از نظر تشریف رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را مورد خطاب قرار داده و دو صفت فعل پروردگار را یاد
آوري فرموده است: مغفرت عبارت از ستر و رفع تیرگی گناهی است که بر روان گناهکار عارض شده است و رحمت عبارت از
صفاي روان است که به وي موهبت فرماید و ایمان او را بپذیرد. اینک میفرماید:
و کسانی که اعمال بدي بجا آوردند و مرتکب گناهان شدند و پس از آن از کردههاي بد پشیمان گشتند و بسوي خداي خود
برگشتند و تائب شدند و ایمان آوردند و به اعمال صالحه که از مقتضیات ایمان کامل است پرداختند و خود را خالص و صالح
ساختند البته پروردگار تو هم بعد از توبه آنها و مؤمن گشتن آنها آمرزنده مهربانی است گناهان را میبخشد و بر توبه کنندگان
ترحّم میفرماید.
(153)
، ص: 102
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 102
و آنکسانی که عمل بر سیئات کردهاند و توبه زان بس با ثبات
بگرویدند از طریق اعتذار بر خدا و بر رسول کردگار
هست مر پروردگارت بعد از آن بر کسان آمرزگار و مهربان
عابدان عجل زان فعل شنیع نادم و خائب چو گشتند آن جمیع
با تضرّع سوي موسی آمدند ز او باستغفار مستدعی شدند
تا بیامرزد خداوند آن گناه پس خطاب آمد به موسی از اله
شرط توبه این بود که بر نهند تیغ در هم تا از این خسران رهند
این چنین کردند آمد ظلمتی اندر ایشان بهر منع شفقتی
تا نگردد مانع اعنی رحمشان از قتال یکدگر اندر عیان
چونکه روشن شد هوا هفتاد الف کشته بودند از هم اندر عهد و خلف
دل بر ایشان سوخت موسی را و خواست عفو و حق بخشید کاین مقبول ماست
کشته هر کس گشت اندر جنت است و آنکه باقی ماند بر وي رحمت است
(153)
، ص: 103
[سوره الأعراف ( 7): آیه 154 ] .... ص : 103
اشاره
صفحه 62 از 181
( وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْواحَ وَ فِی نُسْخَتِها هُديً وَ رَحْمَۀٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ ( 154
ترجمه و شرح .... ص : 103
خداوند متعال در این آیه کریمه بیان فرموده: آنگاه موسی کلیم علیه السّلام الواح توریۀ را به موقع اجراء گذارد به اینکه گروهی
که از بنی اسرائیل باقی مانده و نیز آنان که از دین خارج نشده بودند الواح توریۀ را دسترس آنان گذارد و در آن طریقه سعادت و
نظام زندگی درج بوده است براي خصوص گروهی که پیوسته از عقوبت پروردگار خائف و ترسان باشند و از احکام توریۀ پیروي
نمایند و آن را تغییر نداده و تحریف ننموده باشند. اینک میفرماید: و چون خشم موسی علیه السّلام فرو نشست و آرامش یافت
لوحهاي تورات را که به زمین افکنده بود و در آن هدایت و راهنمائی بر هر گمگشته و حیران و مهربانی و رحمت براي هر بزهکار
و گنهکار نسخ و کتابت شده بود و براي کسانی که از پروردگار خودشان ترسان و بیمناکند آیات رحمتی بود برگرفت و از زمین
برداشت.
(154)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 103
چونکه موسی باز آمد از غضب بر گرفت الواح را اندر طلب
و اندر آنها بود کتب از مقام رهنمائیها و رحمتها تمام
بهر آن قومی که از پروردگار ترسناکانند در لیل و نهار
(154)
، ص: 104
توضیحات .... ص : 104
1) قوله تعالی: فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً پروردگار در آغاز مدت دعوت را سی شبانه روز اعلام فرمود که در نظر بنی اسرائیل )
زمان غیبت موسی علیه السّلام مدت کوتاهی باشد و افراد منافق و فتنهجو از بنی اسرائیل فرصت زیادي نداشته باشند براي اینکه فتنه
القاء نمایند زیرا پس از رنجهاي طاقت فرسا که موسی کلیم علیه السّلام بکار برد وحدت کلمهاي در میان آن مردم پدید آمد که به
صورت تفرقه و تشتّت در نیایند. و از جمله و اتممناها بعشر استفاده میشود که غرض اصلی براي اخذ نتیجه و نزول توریۀ همان ده
شبانه روز اخیر است که اعلام نفرموده و اگر این مدت افزوده نمیشد غرض از حضور در کوه طور و میقات انجام نمیشد و صحنه
آزمایشی نیز براي بنی اسرائیل گسترده نمیشد.
و جمله فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً تفریع و مبنی بر تأکید آن است که دهه آخر رکن مدت خلوت و نزول توریۀ است و تعبیر به
کلمه لیلۀ با اینکه غرض مجموع شبانه روز بوده آن است که غرض از دعوت و حضور در کوه طور خلوت و مناجات است و این از
لوازم شب و تاریکی است که خلوت و فراغت قلب بهتر صورت میگیرد و از هر گونه شواغل حسی ایمن است. و محتمل است
قرینه باشد که اربعین یعنی چهل شبانه روز نصاب زمانی است براي هر عمل خیر و الترام به کارهاي نیک.
2) قوله تعالی: وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی از این جمله دو سه امر استفاده میشود: )
صفحه 63 از 181
1) هارون با اینکه رسول از جانب پروردگار است ولی باید به نصب ، ص: 105 )
و تعیینی موسی کلیم علیه السّلام بطور اطلاق متصدي خلافت و سرپرستی بنی اسرائیل گردد.
2) رسالت از جانب پروردگار منصبی است غیر امامت و جز پیشوائی بشر بطور اطلاق. )
3) ظاهر از نصب هارون به سمت خلافت براي زمان غیبت موسی علیه السّلام بوده گرچه بیشتر از سی شبانه روز به طول انجامد و )
اصلح برنامهاي است که هارون در زمان خلافت خود در بنی اسرائیل باید اجراء نماید و باید در مقام دعوت به توحید و اصلاح امور
مردم بر آید و احتیاجات دینی و اجتماعی آنها را بر آورد و اختلافات آنها را حلّ و فصل نماید.
3) قوله تعالی: وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ برنامه عملی که موسی علیه السّلام در باره حدود اختیارات هارون تصریح نموده از نظر )
ارشاد به وظیفه و تأکید در باره اصلاح امور مردم است که بشر هرگز بدون پیشوا و زمامدار از جانب پروردگار نخواهد بود و گر نه
هارون از جانب پروردگار رسول بوده که تحت نظارت موسی کلیم انجام وظیفه نماید.
و منظور تعلیم بنی اسرائیل است که در زمان غیبت موسی همه طبقات بنی اسرائیل باید از دستورات هارون بدون قید و شرط پیروي
نمایند و هرگز از حکم و فرمان او تخلف ننمایند و نیز تهدید اهل نفاق است که موسی کلیم از مقاصد سوء آنان مستحضر است و
براي جلب توجه بنی اسرائیل چنین دستوري صادر نموده است که مردم از خطر فتنه جویان بر حذر باشند.
4) قوله تعالی: قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ کلمه ارنی اسم مصدر آن ارائۀ و رؤیت و نظر به معناي درك نیروي أنوار العرفان فی )
تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 106
روان است و ارائۀ صفت فعل پروردگار و عبارت از موهبت نیروي شهود روانی است و افاضه وجود است و رؤیت داراي اقسام
مختلف و مراتب بسیاري است از جمله رؤیت امر محسوس و موجود خارجی که عمل طبیعی است به اینکه با نیروي بینائی از هیئت
و شکل و چگونگی جسم عکس برداري نموده و بدین وسیله موجود خارجی را میبیند آنگاه با نیروي فکر و خرد آن را میفهمد و
به آنچه در خاطر دارد تطبیق کند سپس آن را میشناسد. و همانطور که نیروي بینائی شکل و هیئت و چگونگی موجودي را میبیند
و با نیروي فکر تطبیق مینماید آنگاه میفهمد در ذهن و صحیفه خاطر نیز چگونگی آن موجود را پدید میآورد و مثال آن را ایجاد
مینماید و به آن موجود ذهنی گفته میشود و اگر لحظهاي از آن موجود دیده بردارد نیروي بینائی آن را نخواهد دید ولی وجود
ذهنی آن تا هنگامی که به آن توجه دارد و در روان و فکر صورت آن باقی است و هرگز وجود ذهنی و خیالی بر ساحت کبریائی
انطباق و یا احاطه نخواهد داشت زیرا وجود ذهنی عبارت از صورت حاصل از شیئی و دلیل بر ترکیب است که ماهیّت و معناي
محدود در خارج را در ذهن ایجاد میکند و ساحت پروردگار منزّه از ترکیب و امکان است. یعنی از خارج شنیده و در باره آن
هرگز شک نمینماید به این قسم از علم حصولی نمیتوان رؤیت و شهود گفت به اینکه بگوید من مکه یا مدینه را پیوسته بطور
شهود میبینم و در خود آن دو را مییابم فقط میتوان گفت که به یقین وجود آن دو را میدانم و در باره آنها شک نخواهم نمود.
علم ضروري به امر بدیهی است مانند علم به اینکه هر جسمی از هر یک از اجزاء و قطعاتش بزرگتر است و مانند اینکه تغییر و
تحوّل هر ، ص: 107
موجودي محسوس است و معرض روز و شب قرار میگیرد و مانند عدد دو بزرگتر از عدد یک است به این قسم از علم بدیهی نیز
نمیتوان رؤیت و شهود گفت به اینکه بطور شهود در خود مییابم میبینم که عدد دو بزرگتر از عدد یک است و یا موجود طبیعی
تغییر پذیر است.
علم ضروري استدلالی و فکري است یعنی با توجه به دلیل خرد به آن حکم مینماید مانند اینکه تغییر و حرکت و تحوّل هر
موجودي نشانه حدوث آن است یعنی خردمند با مشاهده تغییر و تحوّل موجودي بطور حتم حکم مینماید که حرکت بدون محرّك
نمیشود وقتی بود که آن موجود نبوده و در اثر تأثیر موجدي پدید آمده و به حرکت و تحوّل در آمده است.
صفحه 64 از 181
به هیچ یک از اقسام علم حصولی چه بدیهی باشد و یا استدلالی نمیتوان شهود و رؤیت روانی گفت زیرا واقعیت آنها غیر از
صورت علم حصولی آنها است به اینکه روان انسانی از موجودات خارجی عکس برداري نموده و یا از طریق فکر و استدلال
حقایقی را از خارج فهمیده و استفاده نموده است. قسم دیگر علم انسان به ذات و صفات روانی خود میباشد مانند محبّت و دشمنی
و ایمان و کفر و شجاعت و سخاوت و سایر صفات نیک یابد روانی که واقعیت آن صفات و حالات عبارت از همان نیروي نفسانی
آنها است و بدون دلیل از خارج در خود هر یک از صفات رو این خود را مییابد و واجد آن است. این قسم از علم حضوري است
نظر به اینکه ذات و ذاتیات و صفات و حالات درونی همان است که در روان خود ذخیره دارد نه از خارج عکس برداري نموده و
نه به استناد دلیل خارجی حکم نموده است و انسان نسبت به هر یک از صفات و حالات درونی نیک و بد خود جاهل و بیخبر
نخواهد بود بلی میتوان از خود و حالات روانی خود بطور ، ص: 108
موقّت غافل بود. و قسم دیگر علم حضوري به آفریدگار است از نظر اینکه بشر به حکم فطرت خود را مانند سایر موجودات جهان
مخلوق میداند و اجزاء بدن و شئون وجودي خود را نیز آفریده و پرتوي از ساحت او میداند و بطور شهود میبیند و مییابد که
پروردگار ساختمان بدن انسانی را از قوا و نیروهاي بسیاري مانند نیروي بینائی و شنوائی و چشائی ترکیب نموده و آنها را مسخر
روح و روان که حقیقت انسانی است نموده و پیوسته هر یک از آنها را از نعمت هستی بهرهمند میسازد و لحظهاي از فیض وجود
بینیاز نخواهد بود و او را به صفت خالقیّت میرباید و میشناسد انسان مانند سایر موجودات جزئی از نظام جهان بلکه محصول آن
است و داراي اجزا و مجهّز به قوا و نیروهاي بسیاري است که براي احتیاجات خود آنها را بکار میبرد و روح و روان بر همه آن
نیروها احاطه دارد و تدبیر مینماید و همه اجزاء و نیروها به منزله ظهوري از روح و روان هستند و روح به تنهائی به منزله همه آنها
است و اعضاء و جوارح و نیروهاي بدن انسان وابسته به یکدیگر و تحت تدبیر روح همه گونه افعال اختیاري و یا اضطراري را انجام
میدهند. و نظر به اینکه پروردگار هر یک از اجزاء و نیروها را آفریده یعنی در حد وجودي بشر نهاده بر همه آنها احاطه دارد و
مالک آنها به حقیقت ملک و احاطه است زیرا رابطه آفرینش محکمترین رابطه و سبب مالکیت حقیقی است بدین نظر هر چه را که
انسان از جوارح و نیروهاي تحت اختیار داشته و مالک باشد در اثر موهبت پروردگار است بدین نظر رابطه هر یک از اجزاء و
جوارح و نیروها به آفریدگار محکمتر و نزدیکتر از ربط آنها به انسان است زیرا روح و روان و سایر اجزاء و نیروها در یک ردیف
همه مخلوق و آفریدهاند. پروردگار آنها را به هم پیوسته و از ترکیب آنها موجود ، ص: 109
واحدي هم چه انسان پدید آورده است پس پروردگار به هر یک از آنها نزدیکتر و احاطه زیادتري به غیر قیاس دارد از انسان که به
هر یک از جوارح و نیروهاي بدن خود احاطه حقیقی دارد بر این اساس بشر با توجه و دقت نظر پروردگار را از خود به خود
نزدیکتر میبیند و با نظر خرد خود را پرتوي از مشیّت ساحت پروردگار مییابد. پس هرگز نمیتواند دیده خرد از شهود آثار
ساحت کبریائی به بندد و از او غفلت ورزد مانند شعاع آفتاب اگر ادراك و شعور میداشت خواه ناخواه آفتاب جهان آرا را میدید
و سپس خود را میشناخت و پرتوي از درخشندگی خورشید معرّفی میکرد و از آن لحظهاي غفلت نمینمود. به این بیان استفاده
شد که مرتبه عالی از رؤیت و شهود توجه به ساحت کبریائی است بطوري که خود را قائم به او و ساحت او را به خود نزدیکتر ببیند
و او را محیط و قیوم جهان خلقت بداند و با شهود روانی خود و سرتاسر موجودات را پرتوي از ساحت پروردگار ببیند و بیابد و
لحظهاي از عظمت او غفلت ننماید چنانکه امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود:
ما رأیت شیئا الّا و رایت اللّه قبله و بعده. نور ساحت کبریائی آن چنان روح و روان مرا ربوده و جذبه به قهر او از هر سو مرا فراگرفته
که به جز پرتو او پدیدهاي را نمیبینم و بوسیله شعاع نور او به جهان خلقت نظر میافکند و مییابم که صحنه سرایی است و نیل به
این مقام عالی از شهود با اینکه درجات بسیار دارد به رسولان و پیامبران واقعی مرتبه آن به رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و
اوصیاء او اختصاص دارد. زیرا طبقات اهل ایمان و تقوي ناگزیر در آغاز معرفت و ایمان آنان به یگانگی پروردگار و به صفات
صفحه 65 از 181
واجبه او بطور فکر و استدلال بوده و از طریق توجه به دلایل آفاقی و نظر به صحنه جهان ایمام آنان پدید آمده و اکتساب شده و در
ذهن و ، ص: 110
روان آنان معرفت پروردگار نقش بسته است و پس از تکامل و استقامت به مقام بالاتري از معرفت ارتقاء یافته و از طریق انفسی و
نظر به مسطوره نظام خلقت که ترکیب انسانی و خود شناختی است به معرفت شهودي و به رابطه مستقیم با پروردگار نائل خواهند
شد با توجه به اینکه شهود اکتسابی بر پایه فکر و استدلال استوار است. این دو طریق معرفت به اهل ایمان و تقوي اختصاص دارد
یکی فکر و استدلال و آمیخته به جهالت و شرك نهانی است.
دوم سیر نفسانی و خود شناسی است که خود و شئون وجودي و تحولات خود را پرتوي از ساحت پروردگار بداند که از اقسام علم
حضوري و رؤیت روانی و شهود شمرده میشود این مقام از معرفت بعضی علم حصولی و شهود حضوري داراي درجات بیشمار به
تعداد پیروان مکتب توحید است ولی هیچ یک از اهل ایمان و تقوي از معرفت و شهود اکتسابی ارتقاء نخواهند یافت و نهایت سیر
و تکامل آنان معرفت و شهود از طریق روانی و خودشناسی است ولی پیامبران و ارواح قدسیه که پیوسته از تعلیمات غیبی و
سروشهاي روانی بر خود دارند از آغاز خلقت و عالم زر در اثر موهبت وجودي و شهود به مقام عالی از معرفت و قرب به حریم
کبریائی نائل شدهاند بدین جهت بر فرشتگان و بر سلسله بشر سبقت یافتهاند.
و در پاسخ خطاب الست بربّکم بطور شهود به یگانی ذات و صفات ساحت ربوبی اقرار نموده و در سایر عوالم و نشئات نیز سبقت
ذاتی یافتهاند و آیه وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ آنها را معرّفی نموده است و بر این اساس وسائط فیوضات تکوینی و
رهبران بشر گشتهاند از جمله هنگام رستاخیز مقام تعریف و شفاعت را حائزند و این فضائل از پرتو موهبت أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 15 ، ص: 111
وجودي و شهود است که از ساحت کبریائی به آنان افاضه شده و پیوسته از تعلیمات ربوبی و نفحات غیبی بهرهمند هستند و در اثر
موهبت شهودي به آثار حریم قدس وحدت اثر و گسترش وجود اطلاقی را نیز پیوست در صحنه بیانتهاي آفرینش مشاهده
مینمایند. همچنانکه عیسی مسیح علیه السّلام از هنگام نوزادي بر حسب آیه: قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا خود را
آفریده و پیامبر از جانب پروردگار بسوي جامعه بشر معرّفی نمود.
پس سنخ رؤیت آثار و معرفت شهودي به حریم کبریائی که به پیامبران موهبت شده هرگز قابل قیاس به معرفت روانی و رؤیت آثار
و شهود اهل ایمان و تقوي نخواهد بود. زیرا معرفت شهودي پیروان مکتب توحید اکتسابی و هر لحظه معرض غفلت و امکان تزلزل
در آن هست درك موهبت وجودي و معرفت شهودي آثار حریم قدس که به پیامبران و اوصیاء افاضه شده از افق فکر بشر خارج
است زیرا عبارت از جذبه ساحت ربوبی است آنچنان آنان را فراگرفته که لحظهاي غفلت بر قلوب پاك آنان سایه نمیافکند. از این
بیان استفاده شده که مفاد جمله رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ درخواست موهبت وجودي و معرفت شهودي است همچنانکه از تعلیمات
ربوبی نیروي شنوائی قلب وي بهرهمند است رؤیت روانی و شهود و آثار عظمت و قرب به حریم کبریائی او را فرا بگیرد و نظر به
اینکه رابطه پروردگار فقط آفرینش است نعمتی که به پیامبران ارزانی فرماید موهبت وجودي و فنا ناپذیر خواهد بود و ارائهاي که
در جمله ارنی موسی کلیم در طیّ سخنان خود درخواست نمود همانا معرفت شهودي به آثار واقعی مقام قرب به حریم کبریائی و
تشبه به صفات کامله ربوبی است.
بشر با هیچ یک از مودات جهان بطور مستقیم ارتباط ندارد ناگزیر به ، ص: 112
وسائل طبیعی میتواند با موجودات ارتباط برقرار نماید و به چگونگی آنها آگاه گردد مثلا اگر بشر بخواهد زید را بشناسد و به
کیفیّت آن آگاه گردد بوسیله دیدن یا شنیدن و نیز با تصور و تصدیق فکري میتواند وي را بشناسد و به چگونگی او آگاه گردد و
آنچه بشر در ذهن و خاطر آن را درك مینماید معلوم بالذّات و از شئون روانی اوست و آنچه در خارج دیده و آن را تصور نموده
صفحه 66 از 181
و یا کیفیّت آن را تصدیق کرده معلوم بالعرض و اجنبی از او میباشد و تنها بوسیله نیروي ادراك و تصور و تصدیق با موجود
خارجی میتواند ارتباط بیابد ولی رابطه سلسله موجودات نسبت به ساحت پروردگار رابطه تکوین و آفرینش است یعنی قوام سلسله
موجودات و مخلوقات و از جمله آنها بشر است به آفریدگار میباشد هرگز موجود و یا آفریدهاي در وجود و شئون خود استقلال
نخواهد داشت بلکه هم شئون وجودي و تحولات آنها عین ربط به ساحت پروردگارند. بر این اساس معرفت بشر نسبت به پروردگار
عبارت از شهود رابطه تکوینی و تصدیق تدبیر پیوسته اوست به اینکه بشر رابطه آفرینش خود را به آفریدگار بطور شهود بیابد و فقر
و حاجت خود را پیوسته به آفریدگار بداند و شئون وجودي خود را از فیوضات او بیابد همچنین صفات و افعال و حرکات و
خطورات قلبی و نیروي بینائی و شنوائی و اراده و محبت خود را بیابد که از ساحت کبریائی پیوسته به وي افاضه میشود.
براي روشن شدن این حقیقت ربط و پیوستگی موجودات و مخلوقات جهان به ساحت پروردگار قیاس شود به صورت ذهنی و
تصدیق فکري همچنانکه انسان در خود مییابد تا هنگامی که به صورت ادراکی و روانی و یا به دلیل تصدیق فکري توجه دارد و
در خاطر آن را میپروراند و ، ص: 113
با نیرو خدا داده صورت ادراکی و ذهنی و یا فکري آن را پیوسته در روان خود ایجاد مینماید در روان انسان باقی میماند و اگر
لحظهاي بشر از آنها غفلت نماید صورت ادراکی و تصدیقی آنها زایل و نابود خواهند شد بر این اساس اگر بشر موجودي ادراك و
تصور نماید و یا چگونگی آن را تصدیق نماید ناگزیر آغاز صفت خالقیت و تدبیر پروردگار را در باره آن موجود بطور شهود یافته
و ساحت ربوبی را تصدیق خواهد نمود آنگاه آن موجود را به شعار مخلوقیت شناخته و آن را پیوسته به فیض پروردگار و به تدبیر
پی در پی او خواهد یافت.
نظر به اینکه معرفت استدلالی به ساحت پروردگار و نیز شهود روانی یگانه ارتباط و اتصال به حریم قدس و غرض از آفرینش است
محور تعالی و تکامل سلسله بشر میباشد و نیز امتیازي که در سلسله بشر فرمانروا است در محور این فضیلت و ارتباط دور میزند
زیرا پیروان مکتب توحید و همچنین دانشجویان مکتب عالی قرآن آغاز با نیروي فکر و استدلال و نظر به نظام و صحنه خلقت
پروردگار خود و جهان را خواهند شناخت و پس از سالها که در سیر و سلوك بر آیند و به معرفت شهودي ارتقاء مییابند و به هر
تقدیر معرفت اهل ایمان به ساحت پروردگار حصولی و اکتسابی است و نیز داراي درجات بیشمار و نیز معرض غفلت بوده و تزلزل
پذیر خواهد بود.
ولی سلسله پیامبران و اوصیاء علیهم السلام نظر به اینکه معرفت آنان به ساحت کبریائی به موهبت وجودي و در روان قدس آنان
نهاده شده معرفت آنان از آغاز بطور مستقیم و بدون واسطه بوده و هرگز معرفت آنان از طریق نظر به آفاق و استدلال به نظام
آفرینش نبوده است و روح قدسی آنان منزّه است از اینکه ظلمت جهالت به ساحت پروردگار بر روان آنان أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 15 ، ص: 114
سایه افکند و صفاي روح آنان را تیره نماید. از این بیان امتیاز ذاتی معرفت شهودي پیامبران و اوصیاء علیهم السلام از معرفت
شهودي اهل ایمان و تقوي آشکار شد. زیرا معرفت پیروان مکتب توحید و دانشجویان مکتب عالی قرآن محصولی و اکتسابی است
و هر لحظه نیز خلل پذیر است و در اثر حوادث و شبهات امکان دارد که بر روان آنان تزلزل رخ دهد و ابرهاي تیره شهاب بر روان
آنان سایه افکند و از معرفت شهودي بیبهره گردند ولی در باره رجال اللهی از نظر اینکه معرفت شهودي آنان به آثار ساحت
کبریائی در اثر موهبت روح قدسی است و عصمت و استقامت آنان را پروردگار تضمین فرموده هرگز بر روان آنان شبههاي رخ
نمیدهد و ارتباط مستقیم آنان هرگز متزلزل و یا گسیخته نخواهد شد.
مفسرین را در این باب که موسی علیه السّلام با علم به اینکه ذات مقدس باري تعالی را با حواس ظاهري ادراك نتوان کرد تقاضاي
رؤیت چه صورت داشته است گفتارهائی است و قولی که جمهور بر آنند و از همه اقوال اقوي است آن است که او درخواست
صفحه 67 از 181
رؤیت را براي شخص خویش ننمود و فقط آن را براي قوم خویش خواسته و خواسته است که محال بودن آن بر آنها مسلم شود
زیرا آنها گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً یعنی هرگز به تو ایمان نمیآوریم تا خدا را آشکار نبینیم و براي این مسئلت هم
بود که: فَلَمَّا أَخَ ذَتْهُمُ الرَّجْفَۀُ قال أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا یعنی چون لرزه آنها را فرا گرفت عرض کرد آیا تو ما را به کردار
بیخردان ما هلاك میفرمائی؟ و این کار با به سفراء نسبت داد.
5) قوله تعالی: سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ کبر و تکبّر مرضی است نفسانی و خطرناك که منشأ آن )
نقص در عقل ، ص: 115
و فهم بیخردان است و چنان است که تکبّر صاحب خود یعنی متکبّر را در صندوق محکمی مینهد که ابدا نه نوري به آن میرسد
و نه خیري به آن وارد میگردد زیرا او در نزد خویش فقط خود را بزرگ میداند و نیازمند به چیزي نمیشمارد. و معنی صرف از
آیات در آیه مبارکه همین است که خداوند بر دلهاي اشخاص متکبّر مهر میزند و آنها را از تفکّر در آیات و فهم آنها باز میدارد.
و در آیه شریفه اشاره به مذمّت و نکوهش تکبر است که از بزرگترین صفات ذمیمه و حاجب بشر است و این صفت زشت است که
آدمی را از درگاه باري عزّ اسمه دور میسازد و این صفت است که بر عنانیّت میافزاید و از ادراك حقایق باز میدارد و تکبر بود
که موجب طرو رجم ابلیس شد و او را از مقام قرب دور نمود پس عاقل راست که نفس خویش را از آلایش کبر و منیّت پاك و
پاکیزه کند و لوحه دل را از خود پرستی مبرّي و منزّه نماید و در طریق حق راه فروتنی و خضوع پیش گیرد و عمل خود را خالص
کرده طریق خشوع بپیماید تا از برکت آثار آن خود و اعقابش بهرهمند و کامیاب گردند و اللّه هو المعین.
6) قوله تعالی: هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ. )
سیرت هر فردي از بشر و سیر کمالی او عبارت از افعال اختیاري او است که معرفت ذات و حد وجودي شخص او است که از سایر
افراد نوع او را امتیاز میدهد و صورت حقیقی و فصل واقعی است که او را از همه افراد نوع جدا مینماید و تباین ذاتی اکتسابی
است که از سایر افراد بشر بینونت و مغایرت مییابد یعنی همه عوالم که بشر پیموده و میپیماید همواره در حرکت و سیر او رو به
رشد و امتیاز و کمال است تا اینکه در صحنه مبارزه و ، ص: 116
افعال اختیاري و سیر ارادي آخرین مرتبه کمال و کمون خود را به ظهور برساند و حد وجودي و صورت حقیقی خود را کسب کند
و واجد شود. با ذکر چند مقدمه مفاد آیه آشکار خواهد شد:
1) هنگامی که بشر در آستانه مرگ قرار میگیرد نظر به اینکه روح از بدن بینیاز گشته و دوره آزمایشی او به پایان رسیده آن را )
خواه ناخواه رها مینماید و از تدبیر طبیعی آن صرف نظر مینماید.
2) عالم برزخ صحنه مثالی است که روح و نیروي مجرد و حد وجودي خود را یعنی عقیده و صورت علمی و عملی و خوي نیک و )
بد خود را مشاهده مینماید و خود را مییابد و میشناسد و ظهور مثالی سیرت روح و روان است.
3) عالم برزخ نخستین صحنه مثالی شهود است که نسبت به عالم طبع ظهور حقیقت است و به قیاس عالم قیامت ظهور مثالی و دور )
نمائی است.
روح با صورت و سیرت خود باید از صحنه برزخ بگذرد و آن عالم را نیز میپیماید تا آنکه به رشد و کمال خود برسد مانند هسته
افشانده در زمین که پس از تحولاتی از قبیل فصل زمستان آن را پشت سر گذارد تا آماده حرکت و جهش دیگري گردد. همچنین
روح در عالم برزخ پیوسته از آنچه در دنیا آثاري بوجود آورده و بجا گذارده ناگزیر در سیر و تکامل است یعنی هنوز نظام عمل او
پایان نپذیرفته و صحنه پهناور برزخ هنگامی به پایان میرسد که نظام حرکت جهان طبع پراکنده شود پروردگار صحنه دیگري را
بوجود آورد به نام رستاخیز.
، 4) شئون وجودي عالم قیامت کاملترین مراتب وجود است از این نظر ابدي و برقرار است. )
صفحه 68 از 181
ص: 117
5) عالم قیامت منتهی سیر نظام است پروردگار به نیروي جاذبه آفرینش آن را بسوي کمال و به ساحت کبریائی جلب مینماید و )
غرض از سیر و حرکت نظام هستی که به صحنه قیامت و شهود میرسد ظهور سیرت و رجوع حقیقی و حضور افراد بشر به پیشگاه
قدس ربوبی است و عوالم اصلاب و ارحام و طبع و برزخ و قیامت مقدمه آن است بدین جهت تنها سلسله بشر را شایسته این مقام
معرفی نموده و بر وي منت نهاده است.
6) عالم قیامت محصول نظام هستی و ارجدارترین عوالم است و اگر نظام هستی خلل و یا فنا پذیر بود از نقص وجودي فاعل و )
مدبّر آن است که نمیتواند با جاذبه اراده خواسته خود را براي همیشه به پا بدارد و تدبیر نماید پروردگار منزّه از نقص و امکان
است.
7) منتهی سیر و کمال بشر حد وجودي و اکتسابی اوست که در او نهفته بوده و به ظهور میرسد و هرگز کمال موجودي مباین و )
مغایر به آن موجود نبوده یعنی موجود اجنبی هرگز کمال موجود دیگري نخواهد بود.
8) از جمله نعمت و کمال بشر سرور و ایمن بودن از خوف و حزن است و ارجدارتر از آنها خشنودي از ساحت پروردگار است که )
ظهور شد روح و روان است.
9) اهل ایمان و تقوي که در نظام اختیار اراده خود را تابع اراده و در محور خواست پروردگار قرار داده و به شعاع آن در حرکت )
بودهاند ظهور این انقیاد در قیامت آن است که اراده آنان بطور اطلاق ظهوري از مشیّت قاهره پروردگار گردد که هر چه بخواهند
بدون قید بیافرینند همچنانکه بر حسب آیه لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ نعمتهائی که به ساکنان قرب رحمت خود موهبت فرموده
همه تحت اراده مالک حقیقی و در حیطه ، ص: 118
مشیّت اویند که بر حسب نیروي وجودي هر چه را اراده کنند بدون شرط پدید میآید.
10 ) نظام عالم آخرت بر حیات و قدرت است و نسبت به اهل ایمان و تقوي با نهایت انقاید محکوم اراده و خواست آنها خواهد )
بود و نظر به اینکه اراده آنان بر فضیلت و تقوي است هرگز مباینت و یا مخالفت با خواستههاي یکدیگر نخواهد داشت ولی در باره
کفّار و تبهکاران نیروي قدرت و حاکمیت خود را بکار خواهد برد و هر لحظه آنها را در شکنجه و عقوبت قرار میدهد و هر فردي
را به حقیقت تیره بخت و شرّ محض ارائه میدهد نظر به اینکه کفر و تمرد آنان در دنیا به صورت محکومیت نسبت به نظام آخرت
ظهور مینماید نتیجه آن است که اهل ایمان و تقوي با نیروي اراده قاهره خود که پرتوي از مشیّت قاهره پروردگار است آنچه را که
بخواهند پدید میآوردند و از نظر قدس روح و صفاء و خلوص روان آنان هرگز امر بیهوده و یا رفتار ناسزائی را اراده نخواهند نمود
بدین جهت هرگز خواسته آنان با یکدیگر معارضه و مباینت نخواهد داشت و نهایت کمال انسان به آن است که در اثر ایمان و
انقیاد خواسته او پرتو و ظهوري از مشیّت قاهره آفریدگار گردد کافران و تبهکاران که در دنیا نیروي قدرت خود را در تمرد و
مخالفت با پروردگار بکار برده سیرت آن در قیامت به ظهور میرسد و در همه شئون وجودي بیبهره از قدرت گشته و محکوم
نظام آن عالم خواهند بود و انکار و عناد آنان با ساحت پروردگار به صورت خشم از درون آنان شعلهور شده اعضاء و جوارح آنان
را فرا میگیرد و پیوسته رو به افزایش خواهد بود.
قوله تعالی: وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. ، ص: 119
هنگام مراجعت موسی از کوه طور با اینکه پروردگار به وي خبر داده بود که در زمان غیبت تو بنی اسرائیل از دعوت تو منحرف
گشته گوساله پرست شدند موسی کلیم بطور شهود صحت این خبر را تصدیق نمود غمگین گشت ولی غضبناك نشد فقط هنگامی
که بسوي قوم خود بازگشت غضبناك شد این نه از نظر آن است که صحت خبر را هنگام مشاهده قوم خود تصدیق نمود بلکه از
نظر آن است که حالت غضب عبارت از هیجان نیروي انتقام و بکار بردن نیروي دفع خطر است و این فقط هنگام برخورد به شخص
صفحه 69 از 181
مورد غضب و خشم این حالت غیر طبیعی رخ میدهد. با توجه به اینکه هنگامی که رأفت و هیبت سخنان کبریائی قلب موسی را
مشغول نموده و سرور خلوت و بار یافتن به پیشگاه قوس آنچنان قلب او را گرفته که ظرفیّت آن را ندارد که به غیر توجه نماید و یا
حالت غضب و خشم بر او رخ دهد. و رفتاري که موسی کلیم با برادرش هارون علیه السّلام نمود از نظر تأدیب بود به استناد اینکه
دستوري که به هارون داده بود رعایت ننموده و طریق دیگري را براي اداء وظیفه وصایت خود و زمامداري امور بنی اسرائیل اتخاذ
نموده که مفید واقع نشده است ولی پس از اینکه هارون علیه السّلام زبان به شکایت گشود به اینکه بنی اسرائیل سفارش تو را در
باره خلافت من نپذیرفتند و از من دوري گرفته و به سخنان من گوش فرا نداده و مرا تهدید به قتل نمودند آنگاه موسی کلیم علیه
السّلام متقاعد شده عذر هارون را تصدیق نمود هارون علیه السّلام نظر به اینکه از جانب پروردگار رسول و اطاعت او بر بنی
اسرائیل لازم و واجب بود و هنگام رفتن موسی علیه السّلام به کوه طور از نظر تأکید زیاد بر سمت رسالت هارون به خلافت و
زمامداري او نیز تصریح نمود و به بنی اسرائیل هم اعلام کرد و بطور امر ارشادي به وي دستور داد که أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 15 ، ص: 120
پیوسته مراقب اوضاع و جراین امور باشد و پیشنهاد منافقان را نپذیرد و با آنها مبارزه نماید. بدیهی است هارون پیامبر علیه السّلام
لحظهاي از اداء وظیفه خود تخلف نخواهد نمود و موسی کلیم علیه السّلام نیز به ماقم عصمت برادرش هارون بصیر و آگاه است
فقط اعتراض وي از نظر آن بود که طریقهاي براي جلوگیري از فساد بکار برده که مفید واقع نشده و در نتیجه میان بنی اسرائیل
تفرقه افتاده و گروهی بسیاري از آنان مرتد شدند ولی پس از عذر خواهی هارون و اظهار شکایت از بنی اسرائیل موسی کلیم
تصدیق نمود که تقصیر از بنی اسرائیل است که منصب رسالت و خلافت هارون را نپذیرفتند و در مقام عداوت و مبارزه با او بر
آمده و او را به قتل تهدید میکردند.
زمخشري در کشاف نوشته معناي أعجلتم امر ربّکم، أعجلتم من امر ربّکم میباشد بنابراین که سی شبانه روز تمام شد و میعاد به
پایان رسید و انتظار وعده موسی تمام گشت و موسی علیه السّلام به آنها گفت شما گمان کردید با تمام سی شبانه روز میعاد به
آخر رسیده و من دیگر بر نمیگردم و نزد خود پنداشتید که مردهام و عقاید خود را تغییر دادید چنانکه سایر امم هم پس از مرگ
پیامبرانشان تغییر عقیده میدهند. بلی بعد از رحلت رسول اکرم هم جز معدودي به عقیده پاك ثابت نماندند و به قول سلمان
محمدي: کردند آنچه کردند و مصداق بئسما خلفتمونی من بعدي وقوع یافت.
قوله تعالی: رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی از نظر کلّی حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین و ارجمندي مقام پیامبران چنان است که کوچکترین
غفلت قلبی و انصراف توجه از ساحت ربوبی آن را لغزشی بزرگ میشمارند و لحظهاي غفلت اگر بر روان تابان آنان سایه افکند
آن را گناهی شمردند و چه انجام بعض ضروریات زندگی را نیز غفلت ، ص: 121
دانند و در مقام طلب مغفرت از آن برآیند و از آن اعتذار جویند و نظر آنان حقیقی و گفتار آنان بر اساس جدّ است زیرا هر چه در
طریقه اداء وظایف عبودیت گویا و کوشا باشند هرگز گزاف نیست.
توبه به معنی رجوع و بازگشت است چون بنده به آن توصیف شود مقصود بازگشت از گناه است و چون حضرت باري تعالی به
آن وصف گردد مراد بازگشت از عذاب به مغفرت است. توبه دو نوع است: توبه ظاهر و توبه باطن، توبه ظاهر توبه از گناهان
ظاهري است که آنها مخالفتهاي ظواهر شرع است و توبه آن ترك مخالفت و استعمال جوارح در طاعت است و توبه باطن یکی
توبه قلب از گناهان باطن است و آن غفلت از یاد خداست تا حدّي برسد که اگر زبانش صامت و ساکت است قلبش به ذکر حق
مشغول باشد.
2) توبه نفس است که قطع علایق دنیوي و قناعت یکم و عفت نفس میباشد. )
3) توبه عقل است و آن تفکر در باطن آیات حق جلّ جلاله و آثار مصنوعات اللهی است. )
صفحه 70 از 181
4) توبه روح است و آن تجلّی و آراسته شدن به معارف اللیّۀ است. )
5) توبه سرّ است و آن توجه به حق پس از اعراض از دنیا و عقبی و صرف نظر از خلق است و عبد چون از کردار بد برگردد و )
عمل خود را شایسته و نیکو گرداند خداوند تعالی شأنه نیز نعمی که از او فوت شده به او باز گرداند بنابراین میزد که مؤمن به توبه
شتاب کند و به کردار نیک بگراید زیرا خداوند متعال فرموده: إِنَّ الْحَسَ ناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ کارهاي نیک کارهاي بد را محو کرده
و از بین میبرند. ، ص: 122
أبی ذر غفاري گفته به پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم عرض کردم: یا رسول اللّه علّمنی عملا یقرّبنی الی الجنۀ و یباعدنی
من النار قال:
اذا عملت سیّئۀ فاعمل بجنبها حسنۀ فانّها عشر امثالها قال اللّه تعالی من جاء بالحسنۀ فله عشر امثالها.
یعنی اي رسول خدا! مرا عملی بیاموز که به بهشت نزدیک و از آتش دور سازد؟ فرمود: هر گاه کردار بد و گناهی از تو ناشی شد
پهلوي آن عمل نیک و صوابی بجاي آورد تا ده برابر مانند آن ثواب یابی خداوند متعال فرموده: هر کس عمل نیکی کند ده مقابل
آن ثواب براي اوست عرض کردم: یا رسول اللّه لا اله الّا اللّه من الحسنات قال هی احسن الحسنات. اي رسول خدا! آیا ذکر کلمه
طیّبه لا اله الّا اللّه از اعمال نیک است؟ فرمود: آن از بهترین اعمال نیک است. کار نیکوتر بدان جز ذکر نیست.
قوله تعالی: هُديً وَ رَحْمَۀٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ در این آیه مبارکه اشارهایست به اینکه اهل رهبت و خشیت و بیمداران از عذاب
اللهی را مقامی است که آنان به هدایت و رحمت حق اختصاص یافتهاند و رهبت و خشیت منشأش علم به صفات حق سبحانه و
تعالی است و علامت ترس از خداوند متعال ترك دنیا و خلق و محاربه با نفس و شیطان است.
نوشتهاند: شبی یحیی بن زکریّا علیهما السّلام از نان جو سیر شدن و به خواب رفت در آن شب به او وحی شد اي یحیی آیا خانه
بهتر از خانه من یافتی یا همسایگی بهتر از همسایگی من پیدا نمودي به عزت و جلالم سوگند اگر مختصر اطلاعی به فردوس
مییافتی از اشتیاق بدنت آب میشد و جان از تنت بیرون میگشت و اگر مختصر اطلاعی بر آتش دوزخ حاصل مینمودي أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 123
پس از اشک چرك و خون میگریستی و پس از پارچه منسوج آهن میپوشیدي.
قوله تعالی: سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَ بَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ این آیه نظیر جمله معترضه است که فاصله شده میان قصه
موسی و بنی اسرائیل و خطاب به پیغمبر اکرم است و مراد آن است اي محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم متکبران و سرکشان از
آیات و حجّتهاي خدا روي میگردانند اگر فرعون رو گردانیده و آنها کسانی هستند هر چه آیات خدا را مشاهده کنند ایمان
نیاورند و اگر راه هدایت ببینند آن راه را نمیپیمایند ولی اگر راه ضلالت و گمراهی یابند پیش گیرند چه آنها آیات خدا را
تکذیب کرده و از درك غافل باشند و آنها اشخاصی میباشند که ایمان به آخرت ندارند و آیات خدا را تکذیب میکنند مسلما
اعمالشان ضایع و باطل گردد و جز آنچه عمل نمودند کیفري نخواهند داشت.
، ص: 124
روایات .... ص : 124
1) تفسیر برهان در ذیل آیه وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ از شهر آشوب روایت نموده که رأس جالوت به علی بن أبی طالب امیر )
مؤمنان علیه السّلام عرض کرد: پس از رحلت پیامبر اسلام مسلمانان فقط سی سال زیست خواهند داشت زیرا با یکدیگر به ستیز و
جنگ بر خاستهاند حضرت فرمود:
بنی اسرائیل در اثر عبور از دریاي نیل هنوز پاهاي آنها خشک نشده بود از موسی کلیم علیه السّلام درخواست کردند که براي آنها
صفحه 71 از 181
معبودي و بتی قرار دهد که آن را پرستش کنند مانند بتهائی که این گروه آن را پرستش مینمایند.
2) تفسیر عیاشی از فضیل بن یسار از امام محمد باقر علیه السّلام روایت نموده فرمود: موسی کلیم هنگامی که به دعوت پروردگار )
به کوه طور رفت مدت غیبت خود را سی شبانه روز اعلام نمود ولی پس از آنکه مدت پایان یافت ده شبانه روز دیگر بر آن افزود
بنی اسرائیل گفتند: که برگشت موسی علیه السّلام به طول انجامید کردند آنچه را که کردند.
3) درّ منثور بسندي از جابر روایت نموده گفت: رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: در روز موعد مخصوص که )
پروردگار در کوه طور با موسی علیه السّلام سخن و گفتگو نمود بطور دیگري غیر از سخنان هنگام نخستین نداي او بود. موسی
عرض کرد: بار الها آیا این نیز سخنان تو است که با من گفتگو میفرمائی؟ پروردگار فرمود: اي موسی سخنان من با تو نیروي ده
هزار زبان و لغت است و نیروي سخن آفریدگار مانند همه آنها و زیاده بر آنها است و پس از آنکه موسی علیه السّلام بسوي بنی
اسرائیل بازگشت به وي گفتند ، ص: 125
سخنان پروردگار را براي ما توصیف کن؟ موسی فرمود: هرگز طاقت و توانائی شنیدن آن را ندارید آیا نشنیدهاید صاعقههاي شدید
آسمانی را که با کمال لطافت و ملائمت آن را میشنوید سخنان پروردگار نیز بسیار شیرینتر و ملایمتر ولی از آن قبیل نیست.
4) کتاب توحید بسندي از امیر المؤمنین علی علیه السّلام روایت نموده در ضمن حدیث فرمود موسی کلیم علیه السّلام نعمتهاي )
پروردگار را حمد و ستایش مینمود بر زبان وي جاري شد عرض کرد: ربّ ارنی انظر الیک بار پروردگارا به من بنمایان که به
ساحت قدس تو نظر افکنم این سؤال از موسی علیه السّلام بسیار بزرگ بود و امر بسیار مهمّی را مسئلت کرد پروردگار نیز به وي
پاسخ داد که در دنیا مرا هرگز نخواهی مشاهده نمود ولی در آخرت خواهی دید و اگر در دنیا بخواهی مرا ببینی به این کوه برابر
خود نظر کن اگر به جاي خود استقرار یافت مرا خواهی دید آنگاه پروردگار بعض آیات و تجلیات خود را بر آن کوه افکند آن
کوه با صلابت خاك پوسیده و پراکنده شد. موسی کلیم نیز بیهوش گشت و به زمین افتاد سپس پروردگار او را زنده نمود عرض
کرد:
سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ تو را از نقص تنزیه مینمایم و از درخواست خود توبه مینمایم و من اوّلین کسی هستم که
ایمان دارم به اینکه تو هرگز دیده نخواهی شد.
5) در کتاب معانی بسندي از هشام روایت نمود گفت حضور امام صادق علیه السّلام بودم معاویۀ بن وهب و عبد الملک بن اعین )
وارد شدند معاویۀ بن وهب از امام سؤال نمود یابن رسول اللّه چه میفرمائی در باره خبري که از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و
سلم رسیده است که وي پروردگار را مشاهده نموده آیا به چه صورت او را دیده است و همچنین در باره خبري أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 126
که رسیده است اهل ایمان در بهشت پروردگار را خواهند دید چگونه او را مشاهده خواهند نمود.
امام تبسّم نموده فرمود: اي معاویۀ هرگز براي مسلمان شایسته نیست که بر او هفتاد یا هشتاد سال بگذرد و در نعمتهاي پروردگار
غوطهور باشد ولی آفریدگار را آن طور که باید بشناسد نشناسد سپس فرمود: اي معاویۀ محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم هرگز
آفریدگار را با دیدگان ندیده است.
رؤیت بر دو قسم است: رؤیت قلب و شهود روانی و رؤیت دیدگان پس هر که غرض او از رؤیت مشاهده قلبی باشد گفتار او
صحیح است و هر که مراد او از رؤیت با دیدگان باشد محقّقا دروغ گفته و به پروردگار کافر شده است و نیز آیات او را انکار و
تکذیب نموده زیرا رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمود: هر که پروردگار را تشبیه به مخلوق نماید کافر است.
پدر بزرگوارم خبر داد مرا از پدر بزرگوارش حسین بن علی علیهما السّلام فرمود: از امیر المؤمنین علی علیه السّلام سؤال نمودند: اي
برادر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم آیا آفریدگار را دیدهاي؟ امام فرمود: هرگز آفریدگاري را که ندیدهام ستایش
صفحه 72 از 181
نمینمایم ولی ساحت ربوبی را دیدگان بطور عیان مشاهده نخواهد نمود ولی قلوب اهل ایمان کامل ساحت او را مشاهده مینماید
زیرا مؤمنی با دیدگان چگونه او را مشاهده میکند و حال آنکه هر که دیده شود مخلوق و آفریده است و براي هر مخلوقی نیز
خالقی است و او را حادث و مخلوق پنداشته و هر که آفریدگار را تشبیه به خلق نماید براي پروردگار شریک پنداشته است.
واي بر این گروه مردم مگر نشنیدهاند آیه لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ. أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 15 ، ص: 127
و نیز آیه لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً پروردگار
پرتوي مانند نوك سوزن بر آن کوه افکند آن قطعه زمین به لرزه در آمد و کوه پراکنده شد موسی نیز افتاده و بیهوش گشته به مرد
و پس از آنکه پروردگار روح او را به وي باز گردانید عرض کرد: سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ برائت میجویم از گفتار گروهی که
و تو بر همه چیز احاطه داري ولی بر ساحت کبریائی تو « انّ الابصار لا تدرکک » پندارند دیده میشوي و معرفت من چنان است که
کسی احاطه نخواهد یافت.
6) عیاشی بسندي از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده فرمود: )
هنگامی که پروردگار به موسی کلیم خبر داد که قوم او گوساله پرست شدهاند و صدا دارد غضبناك نشد ولی هنگامی که بسوي
قوم خود باز گشت آنها را آنچنان دید که گوساله پرست شدهاند زیاده غضبناك شد و الواح توریۀ را از دست خود افکند امام
صادق علیه السّلام فرمود: مشاهده حادثهاي زیاده از شنیدن آن تأثیر مینماید.
7) در کتاب توحید از ابی بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت نموده که سؤال نمودم: آیا مؤمنان در قیامت ساحت پروردگار را )
مشاهده مینمایند؟
امام فرمود: بلی، قبل از روز قیامت نیز مشاهده مینمایند. راوي سؤال نمود:
چه وقت؟ امام فرمود: هنگام خطاب أ لست بربّکم قالوا بلی امام اندك سکوت نموده سپس فرمود: اهل ایمان در دنیا نیز مشاهده
مینمایند قبل از روز قیامت الأن مگر آفریدگار را نمیبینی سائل عرض کرد: این روایت را نقل نمایم امام فرمود: نه اگر نقل کنی
این معنائی را که میگوئی منکران نمیفهمند انکار مینمایند و نیز گمان کنند که تشبیه کفر است زیرا رؤیت أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 128
قلب مانند رؤیت دیدگان نیست که مردم بفهمند پروردگار منزّه است از آنچه اهل ضلالت گویند.
8) در کتاب توحید بسندي از محمد بن فضیل روایت نموده که سؤال کردم از امام ابو الحسن الرضا علیه السّلام: آیا رسول اکرم )
صلی اللّه علیه و آله و سلم ساحت پروردگار را دیده است؟ فرمود: بلی، به قلب خود مشاهده نموده است مگر نخواندهاي این آیه را
که میفرماید: ما کَ ذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي با دیدگان او را نمیتوان مشاهده نمود ولی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به قلب
خود ساحت کبریائی را مشاهده نموده است.
9) در کتاب علل بسندي از ابو حمزه ثمالی روایت نموده که از امام علی بن الحسین علیهما السّلام سؤال نمودم: به چه جهت )
پروردگار بشر را از شهود ساحت کبریائی خود محروم و بیبهره نموده است؟ امام فرمود: پروردگار بناي سلسله بشر را بر جهل
نهاده است.
10 ) در کتاب توحید بسندي از امام موسی بن جعفر علیهما السّلام در باره میان آفریدگار و مخلوق حجاب و فاصلهاي نیست جز )
امتیاز ذاتی ساحت خالق از مخلوق بدین جهت پروردگار از مخلوق پنهان است. به غیر حجابی که او را پنهان کند و نیز ساحت
پروردگار پنهان است ولی به غیر ستر و حجابی که او را مستور و پنهان کند از خلق و آفریدگار جز خداي متعال نیست که از هر
نقص منزّه است.
صفحه 73 از 181
11 ) در کتاب ارشاد از امیر المؤمنین علیه السّلام از جمله کلام اوست ساحت آفریدگار منزّه است از اینکه مخلوقی از علم و احاطه )
او پنهان باشد و یا از مخلوقی پنهان گردد.
12 ) در کتاب توحید کلاسی در مورد توحید از حضرت امام جعفر ، ص: 129 )
صادق علیه السّلام روایت نموده از جمله فرمود: عارف بالمجهول معروف عند کلّ جاهل یعنی هر انسان جاهل چنانکه ذاتیات و
صفات خود را به شهود مییابد و واجد آنها است به بداهت میداند که همه آنها مخلوق پروردگارند و پیوسته به مشیّت اویند و
آفریدگار را خالق خود میداند و انسان هنگام اضطرار هر چیزي را فراموش میکند ولی هرگز خود و آفریدگار را فراموش نخواهد
نمود و اگر معرفت و علاقه قلبی به آفریدگار بطور شهود نبود بلکه از طریق دلیل خارج و فکر بود در صورت اضطرار و عدم توجه
به دلیل باید آفریدگار را نیز فراموش کند.
13 ) ابن بابویه از امام رضا علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: خداوند به موسی وحی رسانید کتاب توریۀ را که )
محتوي احکام است در ظرف چهل روز که ماه ذیقعده و دهه اول ذیحجّه باشد نازل میکنم موسی به اصحابش گفت خداوند به
من وعده فرموده که تا سی روز تورات را بر من نازل کند و بنا به امر خداوند و براي آنکه اصحابش بیحوصله نشوند نگفت که
چهل روز به طول میانجامد برادرش هارون را جانشین خود نموده و به میقات رفت همین که سی روز گذشت و موسی نیامد بنی
اسرائیل غضبناك شده و تصمیم به کشتن هارون گرفته و گفتند موسی به ما دروغ گفت و از دست ما فرار کرد گوساله ساخته و به
پرستش آن قیام کردند و چون روز دهم ذیحجّه رسید خداوند الواح توریۀ را که در آن احکام دین و اخبار و قصص و مستحبات و
هر آنچه مورد نیاز آنها بود بر مویس نازل کرد و با موسی سخن گفت موسی بسوي قوم خود برگشت به آنها خبر داد خداوند مرا
مقرّب درگاه خود قرار داده و با من تکلم نموده بنی اسرائیل گفتند ما این بیان تو را تصدیق نمیکنیم جز اینکه ما هم سخنان أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 15 ، ص: 130
خدا را شنیده باشیم جمعیّت بنی اسرائیل هفصد هزار نفر بودند موسی از میان آنها هفصد نفر را برگزید و از بین آنها هفتاد هزار نفر
را انتخاب همراه خود به طور سینا برد تا آنها مکالمات خدا را با موسی بشنوند وقتی صداي حق را شنیدند طالب دیدار او شدند و
گفتند ما گواهی نمیدهیم که این سخنان از پروردگار است تا خدا را آشکارا مشاهده نکنیم تصدیق تو را نخواهیم کرد موسی به
تقاضاي آنها عرض کرد: خدایا خود را آشکار به ما بنما خطاب رسید هرگز مرا نخواهید دید به کوه بنگرید اگر او با آن عظمت و
سختی هنگام تجلی بجاي خود قرار گرفت شما هم توانید مرا مشاهده کنید همین که نور خدا بر کوه جلوهگر شد موسی از وحشت
صیحه زد و بیهوش شد و صاعقه زد آن هفتاد نفر هلاك شدند و کوه از هم متلاشی و پاشیده شد و به دریا ریخت و هنوز هم در
دریا فرو رفته درهاي آسمان گشوده شد و فرشتگان نازل شدند خطاب رسید به آنها موسی را دریابید تا هلاك نشده فرشتگان
موسی را احاطه نموده به او گفتند این چه درخواست بیموردي بود که از درگاه ربوبیت نمودي توبه کن موسی چشم خود را
گشوده مجددا به کوه نظري افکند دید فریادي عظیم از آن برخاسته برو در افتاد و قالب تهی کرد و از ترس خداوند و آنچه مشاهده
نموده بود مرد سپس خداوند روح او را برگردانید موسی سر از زمین برداشت و حالش بهبودي یافت گفت خدایا تو منزّه و برتري
از آنکه به دیده مشاهده شوي به درگاه تو توبه نمودم و من اول کسی هستم که ایمان دارم به چشم دیده نمیشوي سپس موسی
گفت پروردگارا اگر مشیت تو تعلق گرفته بود که همه آنها را هلاك گردانی پیش از حضور در وعدهگاه مینمودي آیا ما را به
کار سفیهان هلاك خواهی کرد این کار را جز براي امتحان نمینمائی پروردگارا چگونه ، ص:
131
بسوي قوم بروم و جواب آنها را چه بگویم خواهند گفت برگزیدگان ما را به کوه بردي و به قتل رسانیدي و تو راست نمیگوئی
خداوند آن عده زنده نمود.
صفحه 74 از 181
14 ) عیاشی در ذیل آیه وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَۀً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده )
فرمود: الواحی را که خداوند به موسی نازل کرد حاوي کلیّه چیزهائی بود که تا روز قیامت واقع خواهد شد و همین که زمان موسی
منقضی شد به او وحی شد که الواح مزبور را که از زبرجد بهشتی و نامش زینۀ بود ودیعه بگذارد در کوهی موسی به طرف کوهی
که مأمور شده بود رفت کوه شکافته شد و موسی الواح را در درون شکاف گذاشت و شکاف به هم بر آمد و الواح در آن کوه بود
تا زمانی که خداوند پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را مبعوث نمود قافله پاي از یمن به قصد دیدار حضرت حرکت کردند
چون به آن کوه رسیدند همان موضع شکافته شد و الواح آشکار گردید آن طایفه الواح را برداشته و خداوند چنان ترس در دل آنها
افکنده بود که قدرت نداشتند به آن نظر کنند تا آنکه خدمت پیغمبر اکرم رسیدند و تقدیم حضورش نمودند پیش از ورود قافله
جبرئیل بر پیغمبر نازل شده و قصه الواح را به آن حضرت بیان کرده و چون آنها وارد شدند حضرت الواح را مطالبه فرمود ایشان
پرسیدند شما از کجا خبردار شدهاید فرمود: پروردگارم مرا مطلع نمود.
گفتند: شهادت میدهیم که شما رسول خدا میباشی و الواح را تسلیم نمودند الواح به زمان عبرانی بود پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و
آله و سلم امیر المؤمنین علی علیه السّلام احضار نموده الواح را به آن جناب داد و فرمود: بگیر این الواح را که در آنها علوم اولین و
آخرین درج و ثبت شده و این الواح ، ص: 132
حضرت موسی است که به امر پروردگار تسلیم تو مینمایم امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: اي رسول خدا من به خوبی نمیتوانم
آنها را قرائت کنم؟ فرمود:
بر طبق دستور خداوند آنها را امشب زیر سر خود بگذار و بخواب صبح تمام مندرجات آنها را میتوانی بخوانی و میدانی. صبح
روز بعد امیر المؤمنین علی علیه السّلام تمام علوم اولین و آخرین را میدانست و پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم به آن
حضرت امر فرمود که مندرجات الواح را استنساخ نماید و امیر المؤمنین علیه السّلام نیز آنها را روي پوستی نوشت و حضرت صادق
علیه السّلام فرمود: الواح مزبور جفر است و حاوي علوم اولین و آخرین است و آن جفر نزد ماست علاوه بر آنها عصاي موسی هم
نزد ما میباشد و ما وارث پیامبران سلف هستیم و فرمود آن کوه که الواح در آن نهاده شده است در بیابانی موسوم به شعب واقع
شده و در کنار آن درختی بوده و در روایت صاحب محاسن از حضرت باقر علیه السّلام است که فرمود: زمانی که موسی بر اثر
عملیات بنی اسرائیل در غضب شد بعضی از الواح از دست او بیفتاد و آن کوه سنگ آنها را بلعیده تا موقع بعثت پیغمبر اکرم صلی
اللّه علیه و آله و سلم تسلیم آن حضرت نمودند و آنچه از تورات از بین رفته بود الواحی بوده که کوه بلعیده بود و در روایت
دیگري فرموده: امیر المؤمنین علیه السلام نقل نموده که بعضی از الواح مزبور از یوشع بن نون وصی موسی دست به دست ارث برده
شده تا بدست طایفه از اهل یمن رسید و چون پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم مبعوث شد آنها تصمیم به شرفیابی به حضور
پیغمبر اکرم گرفتند پیش از ورود جبرئیل خبر آنها را به پیغمبر رسانید و باقی حدیث مزبور عینا مانند حدیث قبلی میباشد.
15 ) صاحب محاسن بسند خود از عبد اللّه بن ولید یمانی در ذیل ، ص: 133 )
جمله فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها روایت کرده گفت:
حضرت باقر علیه السّلام به من فرمود: اي عبد اللّه شیعیان در باره امیر المؤمنین علیه السّلام و موسی و عیسی چه میگویند؟ گفتم:
فدایت شوم در چه خصوص؟ فرمود:
از حیث علم و دانش؟ حضورش عرض کردم: به خدا قسم امیر المؤمنین داناتر از عیسی و موسی بود و هر عملی که پیغمبر اکرم
واجد آن بود امیر المؤمنین علیه السّلام نیز دارا بود و خداوند به پیغمبرش میفرماید:
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ و میفرماید: وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً.
کافی در ذیل آیه إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّۀٌ از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت
صفحه 75 از 181
فرمودند: هر بندهاي چهل روز خداي خود را به اخلاص عبادت و پرستش نماید آن بنده را به مقام زهد میرساند و درهاي حکمت
به دل او باز کند و زبانش به حکمت گویا شود سپس فرمودند: مگر نمیبینید بدعت گذاران و کسانی که بر خدا و پیغمبر و اهل
بیت او افتراء زدهاند خداوند ذلیل و خوارشان میفرماید.
، ص: 134
تجزیه و ترکیب .... ص : 134
قوله تعالی: وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا .....
کلمه ما که در لفظ و ما هم فیه میباشد به معناي الذي و فاعل کلمه متبرّ است. جمله هم فیه مبتداء و خبر وصله موصول میباشد و
کلمه ما که در جمله ما کانوا یفعلون است فاعل کلمه باطل میباشد. کلمه ابغی دو مفعول طلب است مفعول اول لفظ کم و مفعول
دوم لفظ الها.
قوله تعالی: وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَۀً .....
کلمه ثلاثین لیلۀ مفعول دوم کلمه واعدنا کلمه اربعین لیلۀ متعلق به عامل مقدر و حال است براي کلمه میقات و جمله به این صورت
میشود:
کاملا اربعین لیلۀ. کلمه هارون بدل است براي کلمه اخیه. کلمه دکّا مفعول دوم کلمه جعله میباشد کلمه صعقا حال براي کلمه
موسی کلمه موعظۀ و تفضیلا بدل هستند براي کلمه کلّ شی.
قوله تعالی: وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ.
کلمه من حلیّهم در محل نصب و کلمه جسدا بدل از عجلا میباشد و به قولی صفت براي کلمه عجل میباشد.
قوله تعالی: وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ.
أسفا کلمه غضبان و کلمه اسفا حال هستند براي کلمه موسی و مدکر کلمه غضبان غضبی است و این کلمه به خاطر الف و نون که
شبیه الف تأنیث است غیر منصرف میباشد. و کلمه ابن امّ اگر به فتح میم خوانده شود ، ص:
135
نظیر کلمه خمسۀ عشر خواهد بود و اگر به کسر میم خوانده شود کسره دلالت میکند که در اصل یابن امّی بوده است.
قوله تعالی: وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها.
کلمه و الذین عملوا السیّئات مبتداء و جمله انّ ربک خبر آن است.
کلمه لربّهم باید پیش از فعل بیاید زیرا اگر مفعول بر فعل مقدم شود عمل فعل در آن ضعیف میشود و به منزله فعل غیر متعدي
است و به نظر بعضی اگر به معناي من اجل باشد میتواند پیش از فعل آید و میتواند بعد از فعل بیاید مثل ردف لکم.
، ص: